هدف این پژوهش بررسی اثربخشی تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین معتاد ساكن شهر سبزوار بود؛ طرح این پژوهش از نوع آزمایشی به صورت پیش آزمون پس آزمون و پیگیری است. جامعه آماری در این پژوهش شامل زوجین معتاد كمپ امید به زندگی شهرستان سبزوار می‌باشد. بدین منظور 30 آزمودنی با استفاده از روش نمونه‌گیری خوشه‌ای انتخاب شدند و به صورت تصادفی به 2 گروه 15 نفره (یك گروه آزمایشی و یك گروه كنترل) گمارش شدند. برای گروه آزمایشی جلسه 2 ساعته درمان به شیوه تحلیل رفتار متقابل به صورت گروهی انجام گرفت. گروه آزمایشی هیچ درمانی دریافت نكرد، قبل از شروع جلسات، پس از پایان جلسات و پس از گذشت 30 روز از آن پرسشنامه پرخاشگری و تعارضات زناشویی اجرا گردید. یافته‌های پژوهش با استفاده از نرم افزار SPSS و با روش آماری ** مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

بر اساس نتایج بدست آمده در مرحله پیش آزمون پس آزمون و پیگیری، پرخاشگری و تعارضات زناشویی گروه آزمایشی نسبت به گروه كنترل كه هیچ آموزشی دریافت نكرده بودند كاهش معناداری داشته است.

 

مقدمه

ازدواج یكی از بنیادهای جهان‌شمول بشری است و هیچ بنیادی این چنین صمیمانه زندگی بشر را تحت تأثیر قرار نداده است. از سوی دیگر در انتخاب شیوه‌های درمانی موثر در زمینه مسائل بین فردی موجود در نظام زناشویی و خانوادگی،‌ توجه به این اصل حائز اهمیت است كه رفتار متقابل دو نفر برآیند مارپیچ‌های كلی بیشماری است كه رفتارهای هر دوی آنها را شكل می‌دهد(ثنایی[1]، 1375).

اعتیاد به عنوان یكی از معضلات اجتماعی میان افراد جامعه به ویژه بین زوجین شایع شده است كه می‌تواند مضرات مختلف اجتماعی و بهداشتی مانند نابودی دارائی‌های شخصی، افزایش خشم و خشونت، كاهش صمیمیت بین زوجین، بیكاری، افزایش ناسازگاری و تعارضات زناشویی را در پی خواهد داشت (نقل از رید[2] و همكاران، 2009)، از طرفی ریشه پرخاشگری و خشونت تداوم تاریخی مبارزه و مقابله بشر با خطرها و تهدیدهای محیط زندگی اوست كه با طبیعت وی درآمیخته است چنانچه میزان ابتلا جوامع بشری به یك موضوع خاص را یكی از معیارهای اهمیت آن موضوع بدانیم به جرأت می‌توان ادعا كرد كه پرخاشگری از جمله مسائل عمده و با اهمیتی است كه انسانها از گذشته‌های دور تا كنون به صورت گسترده‌ای با آن سر و كار داشته‌اند. تحقیقات نشان می‌دهد كه ارائه مداخلات درمانی زودهنگام باعث كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین خصوصا قشر معتاد خواهد شد در همین راستا بسیاری از پژوهشگران و متخصصان بالینی و روان شناسان تربیتی آموختن كنترل پرخاشگری و تعارضات زناشویی به جوانان را مورد تأكید قرار می‌دهند. تحلیل رفتار متقابل به عنوان نظریه شخصیت تصویری از ساختار روان‌شناختی انسانها به ما ارائه می‌دهد این نظریه به ما كمك می‌كند تا دریابیم انسانها چگونه عمل و رفتار می‌كنند و این كه چگونه شخصیت خود را در قالب رفتارهایشان آشكار می‌سازند(جونز[3] و استوارت، 1376).

 

بیان مسئله

ازدواج یكی از بنیادهای جهان‌شمول بشری است و هیچ بنیادی این چنین صمیمانه زندگی بشر را تحت تأثیر قرار نداده است. از سوی دیگر در انتخاب شیوه‌های درمانی موثر در زمینه مسائل بین فردی موجود در نظام زناشویی توجه به این اصل حائز اهمیت است كه رفتار متقابل در فرد برآیند مارپیچ‌های علی بیشماری است كه رفتارهای هر دوی آنها را شكل می‌دهد(ثنایی، 1375).

ما به دنبال روابطی می‌گردیم كه موقعیت‌های شكوهمندی را برایمان به ارمغان آورد و مایه رضایتمندی كامل و همیشگی‌مان باشد. ما عشق افسانه‌ای را بهترین دلیل ازدواج و ازدواج را موقعیتی می‌دانیم كه با آن می‌توانیم مهمترین آرزوهای شخصی خود را بدون هیچ تردیدی ارضا كنیم. به رغم شواهد انكارناپذیری كه برخلاف چنین انتظاراتی وجود دارد در مورد سعادت زناشویی هنوز هم تصوراتی ایده‌آل و دست نیافتنی غرق هستیم(آلیس،‌1375).

شاید بزرگترین افسانه‌ای كه مانعی بر روابط زناشویی است این انتظار غیر واقع‌بینانه باشد كه یك ازدواج موفق صرفا به خودی خود به طور طبیعی به وجود می‌آیند و اجباری نیست كه برای ایجاد آن تلاش زیادی كند یا از خودش مایه بگذارد یا رفتار مناسبی با شریك زندگی خود داشته باشد. زندگی مشترك در حالی آغاز می‌شود كه زوج‌ها علاقمند به ایجاد یك زندگی سعادتمند، عاری از اختلاف و مشاجره هستند و امیال و آرزوهای مختلفی قدم به عرصه‌ی جدید می‌گذارند. اما چه می‌شود كه به یكباره در آنها عشق و محبت و صمیمیت رنگ می‌بازد و جای خود را به اختلاف و ناسازگاری می‌دهد(النز، املكمپ، مج لوری و ماركوت[4]، 1980).

اعتیاد به عنوان یكی از معضلات اجتماعی میان افراد جامعه بویژه بین زوجین شایع شده است كه می‌تواند مضرات مختلف اجتماعی و بهداشتی مانند نابودی دارائی‌های شخصی، افزایش خشونت، كاهش صمیمیت بین زوجین، بیكاری، افزایش ناسازگاری و نارضایتی را در پی داشته باشد(نقل از رید[5] و همكاران،‌2009).

بیشتر معتادان خصوصا زوجین معتاد تمایل دارند سبك زندگی وابسته به مواد مخدر را تغییر دهند اما وجود مشكلات زیاد در مرحله درمان، سبب عود[6] و ترك دوره‌ی درمانی می‌شود(روندل و قلم[7]، 2002). بدین سبب اعتیاد به عنوان یك مشكل حاد و برگشت‌پذیر معرفی شده است(برینگ و هاسن[8]، 2006).

بنابراین در درمان و پیشگیری از عود اعتیاد، حالت‌های هیجانی حتمی و مثبت، میل و وسوسه و تعارضات بین فردی از مهم‌ترین عوامل خطر اصلی عود می‌باشند(مالارت، 1999) و استفاده از روش‌هایی كه بتواند بر این مشكلات تأثیرگذار باشد ضروری است و به نظر می‌رسد اثربخشی درمان را افزایش دهد.

تعارض بین‌فردی نوعی تعامل است كه در آن اشخاص، تمایلات، دیدگاه‌ها و عقاید متضادی را بیان می‌كنند(عاطف،‌ وحید، 1390). تعارض‌های زناشویی نوعی عدم توافق مداوم و معنی‌دار بین دو همسر است كه توسط یكی از آنها گزارش می‌شود(هالنورد، 2001). محققان نشان داده‌اند كه تأثیرات منفی تعارض از (خشم، ناراحتی و ترس) در تعاملات زوجین با میزان خشونت و درگیری مرتبط است. این ارتباطات مخرب یا تعاملات منفی بین زوج‌ها منجر به كاهش رضایت و افزایش احتمال طلاق می‌شوند. این كه حل تعارض زوجین با موفقیت انجام گیرد یا به صورت زیان‌بار، به روشی بستگی دارد كه زوج‌ها برای اتمام یا خاتمه دادن این تعارض برمی‌گزینند.

خشم[9] و پرخاشگری[10] هیجانهای جهان‌شمولی هستند كه در همه فرهنگ‌ها دیده می‌شوند و یكی از شایع‌ترین مشكلات رفتاری هستند كه موجب ناراحتی و پریشانی دیگران می‌شوند و بهداشت روانی خانواده و جامعه را مختل می‌كنند. پرخاشگری رفتار منحصر به فردی نیست و به رفتارهایی كه افراد انجام می‌دهند و باعث آسیب‌های عاطفی، روان‌شناختی و یا جسمانی به دیگران می‌شوند اشاره دارد. پرخاشگری از یك سو تحت عوامل موقعیتی و روان‌شناختی است و از سوی دیگر، عوامل ژنتیك و زیست‌شناختی در ایجاد و گسترش آن نقش اساسی بر عهده دارد. از این رو ارایه تعریفی دقیق و عینی از پرخاشگری دشوار است. با این وجود بارون[11] و ریچاردسون[12](1994) در تعریف پرخاشگری بیان كرده‌اند كه هدف این گونه رفتارها تخریب و آسیب‌رسانی به یك موجود زنده و اموال اوست. رفتاری كه سبب بروز واكنش‌های دفاعی و اجتنابی از سوی قربانی می‌گردد(به نقل از مكس ول[13] و موریس[14]،‌2007).

بنابراین رفتار پرخاشگرانه انسان در یك سازه كلی ریشه دارد كه در سطح می‌تواند به صورت خشم، خشونت، پرخاشگری جسمانی و روان‌شناختی را فراهم آورد. نتایج پژوهش‌ها نشان داده است كه پرخاشگری از شاخص‌های مهم پاره‌ای از اختلالات روانی مانند اختلال سلوك و اختلال فزون‌كنشی(درپی[15]، توپین[16] و فورتین[17]، 1999) اختلال شخصیت ضداجتماعی(سادموكوكسی[18] و راچكین[19]، 2004) و اختلال خوردن(میونو[20]، پولینی[21]، رستكینو[22] و پرتی[23]،‌2008) به شمار آید.

همچنین پرخاشگری با شدت افسردگی، مصرف كوكائین، مصرف الكل و اقدام به خودكشی(ایكر[24] سالیوان[25]، كلی هایز[26]، آگوستینز[27]، بنجامین[28]،‌2004) همبستگی دارد. پاره‌ای از پژوهش‌ها نشان داده است كه رفتار پرخاشگرانه با بیماری جسمانی مانند بیماری قلب و عروق(كامرك[29] و همكاران، 2009) و سردرو تنشی(ماترازوو[30]، كاشكارت[31]، 2000) نیز در ارتباط است.

طبق نظریه مالارت و كوردن[32](1985) هنگامی كه زوجین معتاد در موقعیت پرخطری قرار می‌گیرند در صورت فقدان پاسخ‌های مقابله‌ای مناسب خودكارآمدی كاهش یافته و انتظارات مثبتی در زمینه اثرات مواد در موقعیت پرخطر شكل می‌گیرد كه این وضعیت منجر به مصرف مجدد مواد می‌شود(به نقل از فیروزآبادی، 1387).

مالارت(1999) در پژوهش معتادان بستری شده نشان دادند كه موقعیت‌یابی پرخطر بین فردی به ویژه تعارضات زوجین مانند مجادله با یك عضو خانواده منجر به عود در این افراد می‌شود.

رایج‌ترین مشكلی كه زوجین در زندگی زناشویی خود بیان می‌كنند ناتوانی در برقراری ارتباط است. بیش از 90% زوجین آشفته این مشكل را به عنوان مسأله اصلی در رابطه خود بیان می‌كنند(برنشتاین[33] و برنشتاین، 1986؛ به نقل از هالفورد[34]، 1384).

محققان و زوجین هر دو معتقدند كه وجود نقص در برقراری ارتباط به آشفتگی رابطه منجر می‌شود(هیمن[35] و ویس[36]، 1997 به نقل از هالفورد). هنگام بحث و گفتگو در مورد مشكلات زوجین آشفته غالبا عجله و انتقاد می‌كنند و می‌خواهند یكدیگر را تغییر دهند(شنك[37] و كریستنس[38]،‌1991؛ گاتمن[39]، 1993؛ هالفورد، 1990؛ مالموت، هیوی[40]، 1995 به نقل از هالفورد 1384).

در صورتی كه همسران صمیمی كه همواره تعهد خود را ابراز می‌كنند از روابط با كیفیت عالی خبر می‌دهند(داگ[41]، 1994؛ هچت[42] و همكاران، 1994؛ نقل از برگ، 1385). ویژگی مهم ارتباط آنها حل كردن تعارض به صورت سازنده است. پیش كشیدن مسائل به آرامی به اجتناب از تشدید تعامل منفی كه در انتقاد، تحقیر، حالت دفاعی و كشیدن دیوار سنگی به دور خود آن را برمی‌انگیزد(گافتمن و همكاران، 1998، به نقل از برك، 1385). همچنین زوجین آشفته هنگام صحبت كردن راجع به مشكلات به طور مداوم به یكدیگر گوش نمی‌دهند(هالفورد، 1990، برلی[43] و فولت[44]، 1985).

به نظر گاتمن 1999 افراد متأهل باید یاد بگیرند كه چطور جو را آرام كنند، آرامش خود را بازیابند و توجه خود را دوباره متمركز كنند. آنها باید دریابند كه چگونه می‌توان هیجانات شدید متفاوت را تنظیم و تعدیل كرد آرام كردن خود و دیگری نه تنها راه را برای یك گفتگوی پربارتر هموار می‌كند كه در سلامت جسمانی و هیجانی هر یك از زوجین سهم بسزایی دارد(هیكس[45] و همكاران، 2004). در حال حاضر دیدگاه‌های نظری متعددی با رویكرد متفاوت به دنبال تبیین و حل تعارضات زناشویی و كاهش پرخاشگری هستند(عامری و همكاران، ‌1382). از جمله این رویكردها می‌توان به رویكرد شناختی رفتاری، عقلانی هیجانی، سیستمی، نظریه انتخاب و تحلیل روابط متقابل اشاره كرد.

در میان دیدگاههای مختلف روان‌شناسی تحلیل رفتار متقابل از نظر عمق تئوری و كاربرد وسیع و متنوع آن بسیار برجسته می‌باشد(جونز[46] و استوارت[47]،‌1376). رویكرد تحلیل رفتار متقابل توسط اریك برن پایه‌گذاری شد و از نظر عملی بخشیدن شیوه گروه درمانی دانسته شده است(برن[48]، 1373؛ شیلتینك[49]، 1374؛ شفیع‌آبادی و ناصری، 1375؛ جورج[50] و كرنیشتاین[51]، 1377؛ به نقل از فرهنگ، 1383).

این روش در درمان مسائل خانوادگی و ارتباطی مسائل والدین یا نوجوانان مشاجرات گروهی، منحرفان رفتاری و مبتلایان به الكل و مواد مخدر و بزهكاران نتایج سودمندی به همراه آورده است(برن، 1373؛ شفیع آبادی و ناصری، 1375؛ به نقل از فرهنگ). تحلیل رفتار متقابل به عنوان نظریه شخصیت تصویری از ساختار روان شناختی انسانها به ما ارائه می‌دهند. به این منظور از یك الگوی سه بخشی به عنوان الگوی حالات نفسانی به خود استفاده می‌كند. همین الگوی شخصیتی به ما كمك می‌كنند تا دریابیم انسانها چگونه عمل و رفتار می‌كنند و این كه چگونه شخصیت خود را در قالب رفتارهایشان آشكار می‌سازند. تحلیل رفتار متقابل همچنین نظریه‌ای برای ارتباطات فراهم می‌آورد(جونز و استوارت، 1376). برن به سه نوع حالات نفسانی اعتقاد دارد كه عبارت است از: «روان بیرونی[52]»، «روان نو[53]» و «روان باستانی[54]».

«روان بیرونی» به شیوه‌ای تقلیدی و قضاوتی شكل می‌گیرد و در صدد است كه مجموعه‌هایی از معیارها و ملاك‌های اكتسابی را به اجرا درآورد. «روان نو» عمدتا به دسته‌بندی كردن اطلاعات تمایل دارد و نیز به پردازش[55] و بایگانی این اطلاعات بر اساس تجربیات قبلی علاقه‌مند است.

«روان باستانی» تمایل دارد كه بر اساس تفكری مبرا از منطق و ادراك‌هایی كه به طور ضعیفی از هم متمایز و یا تعریف شده‌اند و به طور ناگهانی و ناآگاهانه‌تری واكنش نشان دهد. برن تجلیات این سه حالت نفسانی را تحت عنوان «من والدینی[56]» یا والد، حالت «من بالغ[57]» یا بالغ و حالت «من كودكی[58]» یا كودك عنوان می‌كند.

منظور از حالت من آن است كه به حالاتی از ذهن و طرح‌های رفتاری مربوط به آنها آن طوری كه در طبیعت انسان رخ می‌دهند اشاره كنیم. به عبارت دیگر حالات من انعكاسی از وقایع ثبت شده است(شفیع‌آبادی و ناصری، 1380). در شیوه ارتباطات محاوره‌ای اعتقاد بر آن است كه فرد در ارتباط با خود و دیگران به چهار نوع نتیجه‌گیری درست می‌یابد كه موقعیت زندگی او را مشخص می‌كنند و رفتار او را تحت شعاع قرار می‌دهند(هریس[59]، 1973؛ به نقل از شفیع‌آبادی و ناصری، 1380) این چهار نوع نتیجه‌گیری عبارت است از:

1- من خوب نیستم، تو خوب هستی[60]

2- من خوب نیستم، تو خوب نیستی[61]

3- من خوب هستم، تو خوب نیستی[62]

4- من خوب هستم، تو خوب هستی[63]

اعتقاد بر آن است كه كودك در 2 یا 3 سالگی در مورد یكی از 3 موقعیت اول تصمیم خود را می‌گیرد. مهمترین خصیصه این نگرش‌های چهارگانه آن است كه شیوه عمل فرد را در زندگی معین می‌كند. این شیوه ممكن است از احساس موفقیت تا عدم موفقیت در تغییر باشند(شفیع آبادی و ناصری، 1380).

اگر من با شما ارتباط برقرار كنم می‌توانم از سه حالت نفسانی خود كه انتخاب می‌كنم شما را مورد خطاب قرار دهم و شما نیز می‌توانید با هر یك از حالات نفسانی خود پاسخ دهید. این تبادل ارتباطی یك رابطه متقابل نامیده می‌شود. بكارگیری حالات نفسانی به منظور تحلیل رشته‌هایی كه از یك رابطه متقابل، تحلیل رفتار متقابل خاص و مناسب نامیده می‌شود. زمانی كه من و شما در یك رابطه متقابل قرار می‌گیریم، من با علائم رفتاری خاص خودم حضور شما را درك می‌كنم و شما نیز با علائم رفتاری خود حضور من را درك می‌كنید و به زبان تحلیل رفتار متقابل هر نوع عملی كه درك حضور دیگری را در آن وجود داشته باشد نوازش[64] نامیده می‌شود. انسانها برای اینكه بتوانند حالات خوب روحی روانی و جسمی خود را حفظ كنند نیاز به نوازش دارند(جونز و استوارت، 1376).

در نظریه شخصیتی برن سعی بر آن است كه مفاهیم شخصیتی به عمل درآیند. پایه و اساس روش تحلیل متقابل اصولا بر تحلیل ساخت شخصیت قرار دارد كه بدان واسطه حالات سه گانه من در فرد معین و مشخص می‌شوند و چگونگی ارتباط افراد با یكدیگر مورد امعان‌نظر قرار می‌گیرد. این شیوه وسیله‌ای برای خودستانی و چگونگی آموزش ارتباط با دیگران و نیز روشی برای تشخیص مشكلات زندگی به شمار می‌رود.

 

اهمیت و ضرورت تحقیق

ازدواج، وظیفه و تعهدی برای تمام عمر محسوب می‌شود و آئین مقدسی به شمار می‌رود. درباره اهمیت ازدواج و اثرات آن می‌توان از نقطه نظر اعتقادی اجتماعی رشد و تحول كودك و مسائل تربیتی، ابعاد سلامت جسمانی و از منظر نهادهای سیاسی و حكومتی جامعه سخن گفت(ضمیر، 1382).

امروزه كاهش مقبولیت ازدواج در بین مردم (خصوصا در كشورهای غربی) و كاهش عمر ازدواج‌ها، چالشی است كه اكثر جوامع با آن روبه رو هستند. شاید چنین چالش‌هایی در ایران با این شدت و كمیت هنوز مطرح نباشد اما در هر حال بالا رفتن آمار طلاق و میانگین سن ازدواج هشدارهایی است كه چالش‌های مذكور را تداعی می‌كند(تیرگری،‌1383).

مسأله مهم دیگر موضوع تشكیل خانواده به عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی است. خانواده بهنجار نقش اساسی در سلامت و بهزیستی كل جامعه دارد و زوجین به عنوان نیروی تعیین كننده، جهت و شیوه حركت خانواده در چرخه زندگی آن نقش بنیادی ایفا می‌كند(عامری و همكاران، 1382). مرورهای اخیری كه بر روی تحقیقات مرتبط با ازدواج صورت گرفته نشان می‌دهند كه پیامدهای مثبت و منفی ازدواج تأثیرات جسمانی،‌ عاطفی، اجتماعی و اقتصادی چشمگیری بر روی والدین،‌ كودكان و فامیل نزدیك و جوامع دارد(وایتهد[65] و پائیزی[66]،‌1993؛ وایت[67] و كالا گهر[68]، 2000؛ به نقل از سلیكمن[69]، 2003).

تحقیقات نشان می‌دهند هنوز هم میزان كیفیت ازدواج‌ها در حال كاهش یافتن است(آمرتو[70] و همكاران، 2003؛ به نقل از هیكس و همكاران). فقدان تفاهم اخلاقی و همسانی فرهنگی، اجتماعی،‌ اختلافات شدید سنی، مطلوب نبودن فرایند همسریابی، اعتیاد،‌ بیكاری و مشكلات اقتصادی خانواده، خشونت‌های خانگی علیه زنان،‌ رویكرد مردسالارانه و تحقیر زنان،‌ نارضایتی جنسی، دخالت اطرافیان، اختلاف سطح تحصیلات، عدم توجه به ارزش‌های دینی، فقدان آموزش‌های مهارت زندگی، نقص قانون، عدم ارایه خدمات مناسب،‌ مشاوره قبل از طلاق و تعدد همسران از دلایل اصلی بروز طلاق در ایران است(سایت سازمان ثبت احوال ایران).

تعارض، اصطلاحی است كه به طور گسترده اختلاف بین افراد یا گروه افراد را توصیف می‌كند(هال[71] به نقل از ملسینك[72]، 2011). تعارض، تعاملی ناراحت كننده بین دو نفر یا زوجین كه تمایل یا توانایی گوش دادن به ناراحتی‌های یكدیگر را ندارند حالتی جدایی‌ و تنشی كه فشار روانی زیادی را ایجاد می‌كند و احساسات و هیجانات منفی را در طرفین موجب می‌شود(كلنی[73]، گالوتا[74] و آدافر[75]، 1985؛ دمو[76]، 1991؛ كتز[77] كرام و كاتمن، 1992؛ به نقل از كریشنال[78]، 2004).

تعارض میان زوجین در طول دوره زندگی به عنوان یك واقعه دوتایی میان فردی، اختلاف رفتاری آشكاری مانند نزاع، اختلاف و بحث را دربرمی‌گیرد(شاتز[79]، 1985؛ به نقل از ملسینك، 2011). نقش تعارض در روابط زناشویی از تعارض‌های میان فردی دیگر به دلیل اینكه زوجین با روابط نزدیك طولانی مدت مشخص می‌شوند كه در طول زمان و موقعیت‌های رشدی تغییر می‌كند متفاوت است(وایت[80]، 2001؛ به نقل از ملسینك، 2011). تحقیقات نشان داده تعارض و درمانندگی زناشویی می‌تواند سلامتی بزرگسالان و كودكان را به طور جدی تهدید كند و به مخاطره بیندازد(هیكس و همكاران، 2004).

همچنین مطالعات انجام شده نشان داده‌اند كه بین درماندگی و تعارض زناشویی و تعداد چشمگیر از مشكلات جسمانی و روانی(كرلین[81] و فراستنبرگ[82]، 1994؛ كوی[83]، وات[84]، وست[85] و همكاران، 1993؛ فینچام و همكاران، 1993) اختلال در سلامتی جسمانی روابط «والد كودك» معیوب(ایرل[86] و پورمن[87]، 1995) كاهش میزان بهره‌وری كاری(فورد وفر[88] و همكاران، 1996) فقر و بزهكاری در دوره نوجوانی(هیكس و همكاران، 2004) رابطه معنی‌دار مستقیمی وجود دارد.

افرادی كه زندگی زناشویی مطلوب دارند نسبت به افرادی كه طلاق گرفته یا زندگی زناشویی آنها ناخوشایند است عمر طولانی‌تری دارند و سالم‌ترند(ویروك[89] و هاوش[90]، به نقل از گاتمن و نان[91]، 1385).

هدف بسیاری از برنامه‌های آموزشی ازدواج كم كردن میزان اثرات منفی درماندگی زناشویی و طلاق است(ویلیامز و همكاران، 1999؛ سگمن واسجام[92]، 2000؛ استانلی، 2001 به نقل از هیكس و همكاران، 2004).

پرخاشگری از مسائل مبتلا به دوره جوانی است. جوانان پرخاشگر معمولا قدرت مهار رفتار خود را ندارند و رسوم و اخلاق جامعه‌ای را كه در آن زندگی می‌كنند زیر پا می‌گذارند(صادقی، احمدی و عابدی، 1381).

با توجه به اثرات ناخوشایند مدت مدیدی است كه عصبانیت و خشونت به عنوان مشكل تلقی گردیده است و نیاز به بررسی بالینی دارد. درمان‌های زیادی درباره پرخاشگری به كار گرفته شده است كه از جمله‌ آنها: آموزش مهارت‌های اجتماعی، حل مسئله اجتماعی، كنترل خشم، كنترل افكار منفی و استفاده از دارو و شیوه‌های عاملی بوده است.

پرخاشگری اصطلاحی بسیار كلی برای انواع گوناگونی از اعمال همراه با خشونت كه چنین اعمالی را می‌تواند فرض كرد كه به یكی از دلایل زیر برانگیخته می‌شوند.

الف: ترس           ب: میل به ابعاد ترس یا فراری دادن دیگران

ج: میل به پیش بردن عقاید و علایق شخصی (كاپلان و سادوك، 1379؛ ترجمه پورافكاری) نتایج پژوهش باس[93] و دروكی(1975)؛ باس و پری[94](1992) و هریس[95] (1997) نشان داده است كه پرخاشگری دارای چندبعد است.

1- بعد حركتی و ابزاری: كه شكل پرخاشگری كلامی و جسمانی نمایان می‌شود و هدف آسیب رساندن به دیگران است.

2- بعد هیجانی و عاطفی كه به صورت خشم بروز می‌كند، این بعد وظیفه‌ تدارك و آماده سازی رفتار پرخاشگرانه را بر عهده دارد.

3- بعد شناختی كه خصومت نام دارد كه سبب ایجاد احساس غرض‌ورزی، دشمنی و كینه‌توزی نسبت به دیگران می‌شود.

پس خشم می‌تواند به صورت جسمانی و كلامی با خصومت[96] نمایان شود.

اعتیاد[97] به عنوان یكی از معضلات اجتماعی میان افراد جامعه به ویژه جوانان شایع شده است كه می‌تواند مضرات مختلف اجتماعی و بهداشتی مانند نابودی دارائی‌های شخصی، افزایش خشونت، خطر افزایش ایدز، بزهكاری، افزایش اختلالات روانی و افكار خودكشی را در پی داشته باشد(به نقل از رید[98] و همكاران، 2009) بیشتر معتادان تمایل دارند سبك زندگی وابسته به مواد مخدر را تغییر دهند اما وجود مشكلات زیاد در مرحله درمان سبب عود[99] و ترك دوره درمانی می‌شود(روندل و قلم[100]، 2002) عود اعتیاد در افراد سم‌زدایی شده، یكی از معضلات مهم درمانی برای سوء مصرف مواد است. بنابراین هدف این پژوهش اثربخشی گروه درمانی به روش تحلیل رفتار متقابل بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین معتاد و پیشگیری از عود آنها می‌باشد.

گروه درمانی یا روان درمانی گروهی نوعی درمان است كه در آن افراد دچار ناراحتی هیجانی به منظور كمك به یكدیگر در تغییر دادن شخصیت خود در گروهی كه به وسیله یك درمانگر هدایت می‌شود، قرار داده می‌شوند(كاپلان و سادوك، 1379).

برای تبیین موثر بودن گروه درمانی به شیوه تحلیل رفتار متقابل بر میزان وسوسه مصرف مواد در گروه زوجین معتاد می‌توان به نقش A و T‌ در بهبود فرایند درون فردی(مدل ساختاری)[101] و بین فردی(مدل كاربردی)[102] اشاره كرد كه می‌توانند در ایجاد آگاهی از جنبه‌های مثبت و منفی روابط افراد مفید باشند و با كاهش دادن پرخاشگری و تعارضات زناشویی باعث سازگاری بیشتر و رضایتمندی از زندگی شوند(به نقل از بوش، 2007).

مدل تحلیل اریك برن TA‌ از حالت[103] من تعامل‌ها[104]: نوازش كردن، پیش‌نویس[105]‌های زندگی، موقعیت‌های زندگی و سازماندهی زمان تشكیل شده است(كچسی و تاس اوكك[106]، 2009) كه سعی دارد آن دسته از موقعیت‌های تعاملی را كه منجر به بهبود بازتوانی بیماران می‌شود مشخص كند. بنابراین هدف آن افزایش خودآگاهی افراد برای مسئولیت‌پذیری در قبال رفتارشان می‌باشد.(كلایتون و دانبر، 1975). مشاركت زوجین معتاد در گروه درمانی به روش تحلیل رفتار متقابل می‌تواند به آنان در روابط بین فردی، شناخت بهتر از خود و اطرافیان و برنامه ریزی برای شیوه‌های ارتباطی مناسب كمك كند. در نتیجه منجر به كاهش وسوسه و مصرف مجدد پیشگیری از عود می‌شود كه این به نوبه خود منجر به كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی بین زوجین می‌شود.

اصلی‌ترین مفهوم TA‌ حالت من است. برن(1988) حالت من را به عنوان یك احساس و الگوی پایدار تفكر كه با مدل رفتاری ارتباط دارد تعریف كرده است(كچسی و تاس آوكك، 2009). این حالت با دو مدل مجزای ساختاری و كاركردی بررسی شده است. حالت «من والدینی»: مجموعه‌ای از احساسات، نگرش‌ها و طرح‌های رفتاری است كه ویژگی‌های مشابه به آن در والدین هم وجود دارد. در جنبه‌ی «والد» شخصیت انسان تمام پندارها، اخطارها و قوانین و مقرراتی كه بچه از پدر و مادر خود شنیده یا در رفتار آنها دیده محفوظ است(هریس، 1381). حالت «من كودكی» مجموعه‌ای از احساسات، نگرش‌ها و طرح‌های رفتاری است كه بقای آن از دوران كودكی خود فرد است(شفیع‌آبادی و ناصری، 1380).

از آنجایی كه انسان كوچك در دوره بحرانی زندگی اولیه فاقد بیان است بنابراین بیشتر واكنش‌های او به صورت احساس ضبط می‌شوند. انسان كوچك در سالهای اولیه زندگیش به این نتیجه می‌رسد كه من خوب نیستم. حالت «من بالغ» به وسیله مجموعه‌ای از احساسات، نگرش‌ها و طرح‌های رفتاری خودمختار و مستقل توصیف می‌شود كه با واقعیت موجود تطبیق و هماهنگی دارند. حالت «من بالغ» برای بقا لازم است. این حالت داده‌ها را به جریان می‌اندازد، تجزیه و تحلیل می‌كند و احتمالاتی كه برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هستند محاسبه می‌كند(شفیع‌آبادی و ناصری، 1380).

و یك فرد معتاد در گروه درمانی به روش تحلیل رفتار متقابل می‌تواند به چنین حالاتی برسد. جنبه «بالغ» می‌تواند از طریق تمرین، رشد و توسعه پیدا كند. اگر «بالغ» از احتمال وقوع مشكلی در آینده هشیار باشد. از طریق ارزیابی احتمالات می‌تواند راه حلی نیز برای حل آن مشكل بیندیشد(هریس، 1381). وظیفه دیگر «من بالغ» منظم كردن فعالیت‌های «من كودكی» و «من والدینی» و واسطه شدن عینی میان آنهاست(شفیع آبادی و ناصری، 1380).

كار مداوم «بالغ» بررسی اطلاعات قدیمی، اعتبار دادن یا ندادن و بالاخره دوباره بایگانی كردن آنها برای استفاده در آینده است(هریس، 1381). و این‌ها موضوعاتی هستند كه زوجین معتاد شده در گروه درمانی یاد می‌گیرند و سعی می‌كنند از آن در زندگی واقعی استفاده كنند. این شیوه درمانی در زوجین كه مواد مصرف می‌كرده‌اند منجر به تقویت «بالغ» شود و نتایج مثبتی در ارتباط با حمایت اجتماعی داشته باشد. فوزیا و نرش[107](2009) نشان دادند كه ارتباط مثبتی بین حمایت اجتماعی و میزان عود وجود دارد بنابراین با توجه به تأكید فراوان این نظریه بر تقویت «بالغ» به عنوان مسول اجرایی شخصیت علاوه آثار شناختی رفتاری و هیجانی موثر آن ممكن است منجر به افزایش مسئولیت‌پذیری(تركان، 1385) و همچنین موجب كاهش هیجان‌مداری و افزایش مسئله‌مداری در افراد شود(فرهنگی و شعرباف، 1385). و كاهش وسوسه و میل به مصرف مجدد مواد را در پی داشته باشد. جلسات تحلیل رفتار متقابل در افراد معتاد ممكن است باعث ایجاد نگرش واقع‌بینانه به مسائل روزمره شده و فرد را در رویارویی با موقعیت‌های وسوسه‌انگیز برای مصرف مواد محافظت كند.

در پژوهش انجام شده توسط كریستینسن و شنك(1991) پژوهشگران به این نتیجه رسیدند كه مشكل در برقراری ارتباط سازنده متقابل از دلایل عمده عملكرد پایین زوج‌ها و اختلافات و تعارضات زناشویی زوجین می‌باشد. در واقع آموزش TA به زوج‌ها كمك می‌كند تا پیام‌های خود را صریح‌تر انتقال دهند و به درك بیشتری از یكدیگر نائل آیند. تمرین اصول TA باعث می‌شود تا زوج‌ها این عادات را به گنجینه رفتاری خود اضافه كنند و در موقعیت‌های مشكل‌ساز و تعارض زناشویی به جای استفاده از رفتارهای تشنج‌زا مانند استفاده بی‌جا، سرزنش، طعنه و كنایه، زخم و زبان و غیره از شیوه‌های سازنده  استفاده نمایند. آموزش تحلیل رفتار متقابل به زوجین معتاد باعث افزایش حل مشكل، ارتباط موثر، همراهی عاطفی، صمیمیت و كنترل رفتار می‌شود و از مشكلاتی كه ممكن است برای زوج‌ها به وجود آید پیشگیری كند یعنی آموزش تحلیل رفتار متقابل و تعمیم‌ آن به دیگر سطوح زندگی زناشویی و اجتماعی موجب می‌شود زوج‌ها نسبت به دیگر مسائل زندگی و تعارضات دید بازتری پیدا كنند.

با توجه به اینكه عود اعتیاد در زوجین معتاد یكی از معضلات مهم درمانی برای سوءمصرف مواد است هدف این پژوهش بررسی تأثیر گروه درمانی به شیوه تحلیل رفتار متقابل بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی می‌باشد. پژوهشگران در درمان زوجین معتاد به برخی ویژگی‌های هیجانی و محیطی و بین فردی كه منجر به مصرف مجدد شده اشاره كرده‌اند. بیش از 90% زوجین آشفته معتاد، ناتوانی برقراری ارتباط را به عنوان مشكل اصلی در رابطه خود بیان می‌كنند(برنشتاین و برنشتاین، 1382).

با توجه به گزارش‌های اخیر كه از افزایش میزان اختلافات زناشویی، خشونت و حتی طلاق در زوجین معتاد در كشور حكایت می‌كند(صالحی فدردی،‌1378) میتوان به نقش و اهمیت پژوهش‌هایی كه به راهكارهای مناسب در جهت بهبود كیفیت زندگی زناشویی و در نهایت حفظ بنیان خانواده منجر می‌گردد پی برد. علاوه بر این تقاضای زوج‌های معتاد برای حل مشكلات ارتباطی و بالا بردن كیفیت رابطه زناشویی موجب ارائه راهكارها و مدل‌های متعدد درمانی شد و انتخاب مدل درمانی TA در چنین شرایطی اهمیت مضاعف دارد(بشارت، 1379).

در پژوهشی محمدی اساعیلی و نیك(2010) به بررسی اثربخشی مشاوره گروهی با رویكرد تحلیل رفتار متقابل بر مهارت‌های ارتباطی زوجین معتاد پرداختند و نتیجه گرفتند كه این رویكرد باعث افزایش مهارت‌های ارتباطی درك و خودابزاری آنان می‌شود.

از آنجا كه بیشتر بروز پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین معتاد، به علت نبود ارتباط مناسب یا نداشتن مهارت كافی برای ابراز عواطف یا عشق خود به شریك زندگی در روابط زناشویی است لذا پژوهش حاضر به منظور تعیین اثربخشی آموزش تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین معتاد در شهرستان سبزوار انجام می‌شود.

 

اهداف تحقیق

هدف كلی:

هدف از تحقیق حاضر اثربخشی تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین معتاد می‌باشد.

 

 

 

اهداف اختصاصی

·       اثربخشی تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش پرخاشگری زوجین معتاد

·    اثربخشی تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش تعارضات زناشویی زوجین معتاد.

 

فرضیه‌های تحقیق

رویكرد تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی تأثیر معناداری دارد.

 

فرضیه‌های فرعی

·    گروه درمانی تحلیل رفتار متقابل باعث كاهش معنادار پرخاشگری زوجین معتاد در مقایسه با گروه كنترل می‌شود.

·    گروه درمانی تحلیل رفتار متقابل باعث كاهش معنادار تعارضات زناشویی زوجین معتاد در مقایسه با گروه كنترل می‌شود.

 

 

 

 

متغیرهای پژوهش

متغیر مستقل:

عبارت است از عامل گروه درمانی رویكرد تحلیل رفتار متقابل كه بر روی گروه آزمایشی اجرا خواهد شد ضمنا گروه گوا در معرض هیچ سطحی از متغیر مستقل قرار نمی‌گیرد.

متغیر وابسته:

پرخاشگری و تعارضات زناشویی كه دو متغیر وابسته پژوهش می‌باشد كه بر اساس تعریف عملیاتی در این طرح توسط پرسشنامه پرخاشگری و تعارضات زناشویی قبل و بعد از اجرای متغیر مستقل و همچنین بعد از یك ماه پیگیری بر روی هر گروه آزمایشی و گروه گواه تغییرات آن اندازه‌گیری می‌شود.

متغیر كنترل:

در این پژوهش، سن، سطح تحصیلات زوجین و سطح اقتصادی و فرهنگی جزء متغیرهای كنترل هستند كه سعی شده با جایگزینی تصادفی آزمودنی‌ها در گروه‌های دوگانه تأثیر آنها كنترل شود.

 

 

 

 

تعاریف اصطلاحات، مفاهیم كلیدی و متغیرها

تعاریف مفهومی

اثربخشی: كاربرد بالینی روش درمان در معیارهای روزمره و معمولی درمان اشاره دارد. در واقع اثربخشی به این سوال مهم و جدی پاسخ می‌دهد كه آیا شیوه درمان مورد نظر بیرون از محیط‌های آزمایشگاهی نیز اثر دارد یا خیر؟(موكنسترن و هكاران، 2002)

گروه درمانی: كورسینی(1999) در یك تعریف جامع روان درمانی گروهی را به عنوان درمان جمعی مشكلات روان شناختی تعریف می‌كنند كه در آن چند تا یا بیشتر از چند نفر با حضور یك یا چند درمانگر به عنوان تسریع و تسهیل گر با هم تعامل می‌كنند.

پرخاشگری: اصطلاحی بسیار كلی برای انواع گوناگونی از اعمال همراه با خشونت است. چنین اعمالی را می‌توان فرض كرد كه به یكی از دلایل زیر برانگیخته‌ می‌شود:

الف: ترس یا حرمان

ب: میل به ایجاد ترس یا فراری دادن دیگران

ج: میل به پیش بردن عقاید و علایق شخصی (پورافكاری، 1382)

رویكرد تحلیل رفتار متقابل: نظریه اریك برن كه به تحلیل رفتار متقابل شهرت یافته نظریه‌ای است در مورد شخصیت و روش منطقی است برای روان درمانی به منظور رشد و تغییرات شخصی (جونز و استوارت، 1376).

تعارضات زناشویی: اصطلاحی است كه به طور گسترده اختلاف بین افراد یا گروه افراد را توصیف می‌كند(هال، 1987؛ به نقل از ملسینك).

تعاریف عملیاتی متغیرها

اثربخشی: در این مطالعه میزان اثربخشی گروه درمانی تحلیل رفتار متقابل بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی زوجین معتاد مورد بررسی قرار می‌گیرد تا مشخص شود كه آیا روش تحلیل رفتار متقابل به شیوه گروهی بر كاهش پرخاشگری و تعارضات زناشویی تأثیر بیشتری دارد یا نه.

گروه درمانی: شكلی از مداخلات جمعی است كه در گستره وسیعی از موقعیت‌ها استفاده می‌شود كه در این پژوهش با استفاده از رویكرد تحلیل رفتار متقابل اجرا می‌شود.

رویكرد تحلیل رفتار متقابل: منظور از آموزش تحلیل رفتار متقابل در این پژوهش استفاده از اطلاعات، روش‌ها، تكنیك‌ها و تكالیف ارائه شده در كتاب‌های روش‌های نوین در روان‌شناسی تحلیل رفتار متقابل اثر جونز استوارت، وضعیت آخر اثر تامس.آر. هریس، ماندن در وضعیت آخر اثرآمی ب هریس تامس. آهریس، بازی اثر برن، من خوبم تو خوبی اثر فرید و نظریه‌های مشاوره و روان درمانی شفیع‌آبادی و ناصری، 1380 و نیز ابتكارات پژوهشگران با در نظر گرفتن هدف تحقیق بر حسب منوئلی كه در پیوست خواهد آمد.

پرخاشگری: در این تحقیق نمره‌ای است كه آزمودنی در مقیاس پرخاشگری باس و پری بدست می‌آورد.

تعارضات زناشویی: در این تحقیق نمره‌ای است كه آزمودنی در مقیاس (پرسشنامه) تشخیص تعارضات زوجین بدست می‌آورد.

 

 

 

 

 

 

فصل دوم:

ادبیات و پیشینه تحقیق

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

تجربه اختلاف و تعارض یکی از ویژگی های انسان بودن یا یکی از لازمه های وجود داشتن می باشد. در هر ازدواجی بارش خیلی کمی از تعارض باید اتفاق بیفتد تا اینکه بارش بتواند در فهم اختلافات یا تفاوت هایی در عقاید، ارزش ها، امیال، نیازها و عاداتی که همسران در سراسر زندگی با همدیگر دارند؛ به آنها کمک کند. با اینکه بیشتر ما سعی داریم از تعارض دوری کنیم با این حال برای حفظ ارتباط در ازدواج نمی توانیم از تعارض به دور باشیم.

تعارض زوج ها شامل تهدید، سوء استفاده کلامی و اعمال خشونت فیزیکی می باشد که از هل دادن، گرفتن یا سیلی زدن تا تهدید کردن با اسلحه یا اشیاء درجه بندی می شود که ممکن است به صدمات جسمانی و گاهی اوقات به مرگ منجر شود. نخستین نشانه های هشدار دهنده در مورد اینکه تعارض در حال افزایش و شدت می باشد اغلب همراه با رخ دادن مسائلی از قبیل طعنه زنی و کنایه ای بودن، سر به سر هم گذاشتن، بهانه گیری و انتقاد گرایی، فریاد یا نعره کشیدن، دوری از همدیگر و سکوت سنگین می باشد. نارضایتی و ناسازگاری مفاهیمی هستند که با تعارض رابطه دارند؛ بدین معنی که با افزایش تعارض در ارتباط های زوجی ناسازگاری افزایش یافته و نارضایتی بیشتری حاصل می شود؛ بعلاوه این مشکلات از مقدمات طلاق و جدایی محسوب می شود.

تعارض بین فردی نوعی تعامل است که در آن اشخاص، تمایلات، دیدگاه ها و عقاید متضادی را بیان می کنند (عاطف وحید، 1390).

بعضی محققان آن را رخداد عادی در زندگی زناشویی می دانند. تعارض همیشه منفی نیست بلکه روشی که زوج ها برای مدیریت تعارض به کار می برند می تواند تأثیر منفی بر رابطه داشته باشد. محققان نشان داده اند که تأثیرات منفی تعارض از قبیل خشم، ناراحتی و ترس در تعاملات زوج ها با میزان خشونت و درگیری مرتبط است. این ارتباطات مخرب یا تعاملات منفی بین زوجین منجر به کاهش رضایت در رابطه و افزایش احتمال طلاق می شوند. این که حل تعارض ازدواج با موفقیت انجام می گیرد یا به صورت زیار بار، به روشی بستگی دارد که زوج ها برای انجام یا خاتمه دادن این تعارض برمی گزینند. حل تعارض می تواند به طور مثبت یا منفی انجام گیرد. حل مثبت تعارض ارتباط را به وسیله تمرکز دادن بر عقاید و ارزش ها تقویت و حل منفی تعارض ارتباط را تضعیف و سست می کند. هر وقت زوج ها دچار تعارض می شوند کار درست و مسئولیت هر دو شریک این است که به سوی حل یک مسئله مثبت گام بردارند.

 

تعریف تعارض زناشویی

تعاریف متعددی برای واژه تعارض ارائه شده است. در اینجا به بعضی از این تعاریف اشاره می شود:

-         تعارض عبارت است از عدم توافق و مخالفت دو فرد با یکدیگر، ناسازگاری نظرات و اهداف رفتاری که در جهت مخالفت با دیگری صورت می گیرد و همچنین ستیزه ای بین افراد در اثر منافع ناهمسو و اختلاف اهداف و ادراکات مختلف است (رابینز[108]: 1991؛ کبیری: 1377 به نقل از بهارستان، 1383).

-         مونت کومر[109] (1989) تعارض زناشویی را به صورت فرایند تعاملی تعریف می کند که در آن یکی یا هر دو همسر در مورد جنبه هایی از رابطه شان احساس ناراحتی می کنند و می کوشند آن را به طریقی حل کنند (بهاری، 1388).

-         تعارض های زناشویی نوعی عدم توافق مداوم و معنی دار بین دو همسر است که توسط یکی از آنها گزارش می شود؛ منظور از معنادار بودن تأثیر این مسئله بر عملکرد همسران و منظور از مداوم، اشاره به اختلافاتی است که به مرور زمان از بین نمی روند (هالفورد، 2001).

-         گریف وبراین[110] (2000) معتقدند تعارض زمانی به وجود می آید که یکی از طرفین درک کند که طرف مقابلش بعضی از مسائل مورد علاقه او را سرکوب کرده است.

 

تعارض در روابط زناشویی

پتانسیل تعارض در هر انسانی وجود دارد و مقداری از ناسازگاریها ممکن است در هر رابطه ای طبیعی باشد. بعضی از زوج ها تعارضات بیشتری را نسبت به بقیه تجربه می کنند. بعضی قادرند با تعارض ها به طور سازنده ای برخورد کنند. زوج های داری تعارض میزان زیادی عواطف منفی، شکایت و انزا در مقایسه با زوج های کارآمد نشان می دهند که به دلیل ناتوانی آنها در حل تعارض ها است.

اگرچه بعضی از تعارض ها غیرقابل اجتناب هستند ولی دلیل بر این نمی شود که همیشه این تعارض ها مطلوب یا مفید باشند. تعارض می تواند عشق و حتی یکی ازدواج خوب را تعریف کند. از طرف دیگر می توان تنش ها را تسکین داده و دو نفر را بهتر از قبل در کنار هم قرار دهند. این به شرایط کلی نوع تعارض ها، روشی که بر آن تکیه می کنند و نتیجه نهایی بستگی دارد (فینچام بیچ و داویلا[111]، 2004، به نقل از حکیمی، 1389).

 

اهمیت تعارض های زناشویی

پیش از ورود به این بحث ذکر این مطلب ضروری است که در مورد تعارض دو دیدگاه متداول وجود دارد و هر کدام از جنبه ای به آن می پردازند:

دیدگاه[112] سنتی که نظریه ای غالب است و تعارض را موجب افت و تخریب و مسبب بحران می داند و بر پیامدهای مخرب و معایب آن تمرکز دارد. بنابراین جهت گیری این دیدگاه؛ درمان و حل سریع تعارض می باشد. از طرف دیگر دیدگاه تعاملی اختلاف ادراک و نظرات مختلف و عدم توافق در تصمیمات را موجب بهبود و رشد و رفع نقایص و عامل پویایی و تحرک می داند (بهارستان، 1383).

بر همین اساس، ابتدا به پیامدهای مثبت و آنگاه به تأثیرات سوء تعارض پرداخته می شود. ترنر[113](1982) به نقل از ویکزوتریت(2001) اصطلاح بهره برداری از تعارض را عنوان می کند و آن را فرایندی فعال و پویا در جهت استفاده زوج از تعارض و ستیزه کردن به حل مشکل تعریف می نماید. به نظر وی تعارض می تواند مثبت، مولد و عامل رشد باشد.

کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر عبارت است از:

·       بهره گیری از انرژی به جای سرکوب آن

·       استفاده خلاقانه به جای سرکوب کردن

·       برملا شدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی مانده اند

·       خلق شیوه های نوین برای مدیریت تعارض توسط زوج ها

·       ارزیابی مجدد قدرت در رابطه

·       خلق یک فضای همکاری و مشارکت

·       یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل

·       مذاکره دوباره در مورد قراردادهای دیرین و تغییر انتقادات در رابطه

در زمینه تأثیرات مخرب تعارض می توان به پیامدهای جسمی روانی و رابطه ای آن اشاره نمود. از لحاظ روانی اکثر افراد تعارض در روابط را بی نهایت تنش زا تجربه می کنند (هالفورد، 2001). تعارض را با خطر فزاینده انواع اختلافات روانی از جمله افسردگی خصوصا در زنان، سوء مصرف مواد خصوصا در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان خصوصا اختلالات رفتاری در پسران ارتباط دارد (افارل[114]، 1989). البته ارتباط بین تعارض و اختلالات روانی یک راهه نیست بلکه اختلالات روانی شدید و طولانی نیز احتمال رشد رابطه ای لذت بخش را برای فرد را کاهش می دهند (لنخ[115]، 1993 به نقل از خلیلی، 1384).

علاوه بر اختلالات روانی تعارض به سلامت جسمانی نیز تأثیر دارد افرادی که روابطی رضایت بخش و حمایت آمیز دارند در مقایسه با زوج های دارای مشکل به احتمال کمتری دچار بیماری هم می شوند. و در هنگام بیماری نیز بهتر معالجه می گردند. تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. حدود یک چهارم ازدواج ها حداقل در یک مقطع با تهاجم فیزیکی بین فردی مواجه می شود. خشونت تقریبا همیشه با آشفتگی رابطه دارد. تقریبا سه چهارم زوج های درمانده که برای درمان مراجعه می کنند خشونت یک همسر نسبت به دیگری را در یک سال اخیر گزارش می کنند (اولیری، 1989 به نقل از هالفورد، 2001).

تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد. پژوهش نشان می دهد زوج های متعارض کمترنی میزان رضایتمندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان می دهند (السون وفاوور، 1992).

همچنین تعارض در رابطه و شیوه برخورد آن با رضایت از رابطه اسنادهایی به وجود آمده و استحکام مرتبط است (کوثر فیتز پاتریک، 2002، به نقل از خلیلی، 1384). بنابراین تعارض از جمله مهمترین مباحث در مطالعه ارتباط بین فردی به شمار می رود و بررسی آن ضروری به نظر می رسد.

 

مراحل رشد تعارض زوجین

وقتی زوجین به طور پیوسته در حل مشکلاتشان ناموفق باشند ممکن است به حد بالای تعارض برسند به طور کلی مراحل رشدی تعارضات زناشویی شامل چهار مرحله می باشد (به نقل از کوملین[116] و وانگلیست، 2000؛ جیورین، فای[117]، بوردین، 1987).

1-       مرحله اول: در این مرحله کمترین تعارض وجود دارد این مرحله در زوجین مشاهده می شود که مدت کوتاهی است ازدواج کرده اند. در این مرحله تعارض عموما بیش از 6 ماه ادامه نیافته و بی میلی یا تنش مهمی در رابطه زوجین ایجاد نکرده است. اغلب این زوج ها خشم معناداری ندارند و می توانند اطلاعات را برای ایجاد تغییر جذب و درون سازی نمایند (یلدریچ و کریستین[118]، 2002؛ به نقل از زارعی، محمود آبادی و همکاران، 1391).

2-       مرحله دوم: در این مرحله زوجین نوعا تعارض فرضی را تجربه می کنند که در بیش از 6 ماه طول کشیده است. روابط بین همسران باز است پس هر دو می توانند نارضایتی خود را ابراز نمایند اما سرزنش و مثلث سازی در این مرحله افزایش می یابد. زوجین هرچند اوقاتی با همدیگر صرف تفریح می کنند اما بی میلی آشکارا در بین آنها جود دارد. به عنوان پاسخی به استرس زوجین احتمالا الگوهای تعاملی تعقیب گریز یا یادآور طفره رو یا والد کودک را نمایش می دهند (کوهلین وانگلیست، 2000؛ لیمیر، بایسی، هن، 2007؛ به نقل از زارعی محمودآبادی و همکاران، 1391).

3-       مرحله سوم: زوجین در این مرحله تعارض خشنی را نشان می دهند که به طور کامل بیش از 6 ماه طول کشیده و شامل دوره ای از انقلاب و استرس شدید می باشد. در این مرحله سرزنش و تحقیر آشکار است همین طور قطبی سازی و دعوا بر سر قدرت، خشم و کنترل از مباحث رایج است و گاه به مثلث سازی فزاینده با افراد می پردازند. این کوشش یا تلاش برای کاهش تعارض است که استرس بسیاری ایجاد کرده است. ارتباطات بسته و اعتماد پایین است (کریسل، 1985؛ مارکمن، رینیک و فلوید، 1993؛ به نقل از زارعی، محمود آبادی و همکاران، 1391).

4-       مرحله چهارم: در مرحله چهارم ویژگی زوجین این است که زوجین بیشترین حد تنش را در همه ابعاد روابط خود دارند یعنی روابط ضعیف است، دعوا بر سر قدرت، سرزنش، انتقاد شدید و خودافشایی وجود ندارد و مثلث سازی که ممکن است به شکل یک وکیل مدافع باشد، آشکار است (جیوربن و همکاران، 1987؛ یانگ ولانگ، 1988؛ به نقل از زارعی، محمودآبادی و همکاران، 1391).

 

عوامل موثر در بروز تعارض های زناشویی

همیشه خوشبخت ترین و سالم ترین زوج نیز با عدم توافق و تفاوت هایی مواجه خواهند بود که طبیعی و اجتناب ناپذیر است. بنابراین مشکلات به علت تفاوت ها و تعارض های بین زوجین ایجاد نمی شود بلکه به علت شیوه ای که بعضی از زوجین به وسیله آن به این تفاوت های اجتناب ناپذیر پاسخ می دهند ایجاد می شود (امیری و همکاران، 1387).

در مراحل اولیه یک رابطه پذیرش و تحمل تفاوت ها در بیشتر زوجین به سادگی رخ می دهند. در واقع در بسیاری از موارد زوجین از تفاوت های همدیگر به عنوان منشأ جذابیتشان یاد می کنند اما پس از گذشت زمان تمایل برخی از زوجین به پذیرش، تحمل و سازش با تفاوت کاهش می یابد. آنها مدت زیادی را به سبک های رفتاری خود به عنوان منشاء جذابیت نگاه نخواهند کرد و بالاخره تلاش هایی را در جهت تغییر یکدیگر آغاز می کنند؛ کم کم رفتارهای قهرآمیز و منفی وارد رابطه می شوند و زوجین همدیگر را به عنوان افراد متفاوت بلکه به صورت انفرادی ناقص می بینند و درنهایت شروع به بدگویی از همدیگر می کنند و بر شدت مشکلاتشان افزوده خواهد شد. بنابراین مشکل واقعی به علت اعمال فشار متقابل، بدگویی و قطب گرایی به وجود می آید و نه به دلیل تفاوت های بین زوجین. در حقیقت برخی از مشکلات به علت تلاش های زوجین به منظور برطرف کردن چنین تفاوت هایی بوجود می آید (کانینگهان[119]، 2003).

بنابر آنچه گذشت به نظر می رسد زوج هایی که دچار تعارضات شدیدی می باشند نسبت به پذیرش تفاوت های یکدیگر تحمل کمتری داشته و بجای آن انرژی خود را صرف جنگیدن با هم می پردازند و سرانجام به دلیل آن که چیزی را نتوانستند تغییر دهند، فرسوده و بیمار شده و سلامت جسم و روان خویش را از دست می دهند. باکن وابشتاین و لیتیلید (2002)، عوامل خطرساز رابطه زوجی و به عبارتی عوامل تعارض را به شرح زیر فهرست نموده اند:

1-       ارتباطات ضعیف: باکوم و همکاران(2000) در طی پژوهش خود دریافتند که شیوه تعامل زوج ها با مدت کمی پس از ازدواج می توان آینده رابطه آنها را پیش بینی نمود.

2-       تفاوت شخصیتی: در بسیاری موارد با وجود اینکه دو فرد نسبتا سالم و متعادل با همدیگر زندگی می کنند اما رابطه آنها سعادتمندی لازم را ندارد. این افراد ممکن است از نظر نیازها و ویژگی های شخصیتی و اخلاقی با هم متفاوت باشند یعنی تفاوت در عوامل تجربه ای و شخصی و تاریخچه ای پایدار که هر کدام از زوج ها با خود به رابطه می آورند (هالفورد، مور[120]؛ 2002).

3-       بعضی از شباهت ها: هر چند شباهت کلی زوج ها عاملی مناسب برای تداوم رابطه است بعضی از شباهت ها می توانند زمینه اشکالاتی را در زندگی زناشویی فراهم آورد. مثلا زوجی که هر دو خوشگذران و اهل تفریح باشند و به وظایف و جزئیات زندگی بی اهمیت باشند، به احتمال زیاد با صورت حساب های پرداخت شده و بی برنامه بودن مواجه می شوند البته در صورتی است که راه حل های سازگارانه ای برای این خصوصیات پیدا نکنند.

4-       آسیب روانی یا مسائل حل نشده: علاوه بر تفاوت های مورد انتظار و نسبتا طبیعی مابین زوج ها در صورتی که یک یا هر دو زوج، دچار آسیب مهم روانی یا مسائل حل نشده و طولانی مدت باشند این منبع آشفتگی می تواند تنش هایی را به رابطه وارد نماید.

5-       فرآیندهای تعاملی دوجانبه: گاهی همسران در ارتباط ناکارآمد هستند و احتیاج به یادگیری مهارت هایی در جهت ابراز عواطف یا حل موثر مشکلات دارند. اگرچه تعاملات ناسازگارانه ممکن است ناشی از کمبود مهارت باشد اما در بسیاری موارد اتفاق می افتد که همسران از عدم ارضای نیازهای خود ناامید شده اند. مثلا زن و شوهری که میل به صمیمیت دارند و این میل او ارضا نمی گردد در طول زمان ممکن است به گونه ای تعقیب گر و مداخله ای رفتار کند. این رفتار مشکل ساز ارتباط و کمبود مهارت نیست بلکه پاسخ به ناسازگارانه ای به نیازهای شخصیتی برآورده نشده می باشد.

6-       عوامل محیطی: گاهی بحران مهم محیطی با خواسته های مداوم و فراوان اطرافیان شرایط خاصی هستند که حتی همسران متعادل را نیز مجبور به پاسخ نامناسب می نمایند. مثلا کار و ملزومات آن با مدت زمانی که همسران به یکدیگر اختصاص می دهند ناسازگار است. گاهی دوستان حمایت و فعالیت های مشترکی تدارک می بینند که فرصت بودن با همسر را کاهش می دهد.

7-       مقابله به مثل: همسرانی که تمایل دارند یک رفتار منفی و به همین شکل به رفتار مثبت پاسخ دهند، در این طبقه قرار می گیرند. بدون توجه به عوامل خاصی که در مشکل یا تعارض اولیه سهم اند، وقتی یک یا هر دو همسر از رابطه ناخرسند می شوند یک فرایند خودتداومی ایجاد می شود که تمایل به ادامه مشکل دارد. از لحاظ رفتاری این موضوع را می توان به مطالعاتی مشاهده کرد که شوهر یک حرف منفی به همسرش می زند و همسرش نیز به گونه ای منفی پاسخ می دهد. از نظر شناختی هنگامی که زن احساس می کند شوهرش در حال نیست تازه تلاش بیشتری به رفتار منفی، اسنادی منفی شوهرش و پیشگویی یا انتظارات منفی در مورد احتمال رفتار منفی شوهر در آینده می نماید. از لحاظ احساسی وقتی همسران با یکدیگر به صورت منفی رفتار می کنند و به تفکری منفی در مورد هم می رسند هر کدام ممکن است یک برجستگی احساسی[121] یا عواطف و احساسات منفی کلی نسبت به همسرش بوجود آورد آنگاه این احساس منفی احتمال رفتار و شناخت منفی را زیاد می کند (به نقل از سعیدی، 1385).

 

الگوهای تعاملی زوج های متعارض

یک روش برای مشاهده رابطه زوج ها بررسی الگوهای متداول تعارض است. این الگوها عبارت است از:

-         الگوهای تعقیب کننده[122] / دوری کننده (تعقیب/گریز) این الگو در زوج هایی به وجود می آید که یک همسر در رابطه حالت پرخاشگرانه ای به خود می گیرد و مرتب به سمت مقابل می رود و تلاش می کند که او را با جدیت بیشتری درگیر رابطه نماید. روش هایی برای تعقیب وجود دارد که عبارت از شروع بحث یا تعارض، طرح ریزی افراطی برای اوقات همسر، دنبال کردن همسر در خانه، آغاز کردن تعامل جنسی، ارتباط و مراوده زیاده از حد است اما طرف دیگر فردی که دوری می کند، از رابطه کناره گیری می کند و اوقات بسیار کمی را برای فعالیت طراحی شده صرف می نماید.

-         الگوی یادآور/طفره رو[123]: این الگو به نام های زوج وظیفه شناس / اهمال کار هم معروف است و معرف زوج هایی است که یکی از آنها مسئول بوده و باید دیگری برای احساس مسئولیت یادآوری کند و به فرد فرصت می دهد که در رابطه کارهای کمتری را به عهده بگیرد و با وجود این وقتی طرف مقابل به او گوشزد می کند میلی به این کار ندارد. هرچه این روند تکرار شود موجب نگرانی و اضطراب در فرد یادآور و بی میلی و دلیل تراشی در فرد طفره رو می شود.

-         الگوی والد کودک[124]: این نوع تعامل همانند الگوی بالا وابسته به یک والد منتقد است که تلاش می کند طرف مقابل را به وضعیت مطیعانه تری بکشاند و این کار از طریق انتقاد، تنبیه، اجتناب از تعریف انجام می دهد. زوج والد خشمگین است و احساس برحق بودن می کند و زوج کودک اغلب کناره گیری می کند، این شیوه مخرب است زیرا هر کدام به گونه ای رفتار می کنند که لزوما باید طرف مقابل در همان نقش ناخواسته باقی بماند و تغییری در خود ایجاد نکند (یونگ ولانگ، 1998).

بررسی دیگر در این زمینه توسط استوارت(1969) صورت گرفت. او در زمره اولین کسانی بود که به شناسایی تبادلات ارتباطی ناسازگار در زوج های متعارض پرداخت به اعتقاد او برخی الگوهای تبادلی خاص و مشکل ساز مابین زوج ها عبارت است از:

1)       الگوی تبادلات اجباری[125]: در این تبادل یکی از زوج ها در پاسخ به تقویت مثبتی که به طرف مقابل انتقاد قرار می دهد و این کار را تا بدان جا ادامه می دهد که زن بحث را رها کرده و اجازه پیروز شدن را به همسرش می دهد و در واقع مرد، در بدست آوردن هدفش پاداش می گیرد (تقویت مثبت) و زن نیز با این واقعیت که مرد از انتقاد نسبت به او دست برداشته تقویت می شود (تقویت منفی).

2)       کناره گیری: در این تبادل فقط تقویت منفی وجود دارد به این صورت که منازعه و درگیری زوج ها در هنگام تعارض بسیار آزاردهنده می شود به طوری که یکی از آنها یا هر دو از منازعه کناره گیری می کنند. زیرا رهایی از درگیری و قطع منازعه و بحث و جدل(تقویت منفی) بسیار پاداش دهنده است.

3)       تبادلات تلافی جویانه: پژوهش نشان می دهد زوج هایی که تحت استرس هستند درگیر تبادلات تلافی جویانه منفی می شوند. دراین الگو هر یک از زوج ها بلافاصله بعد از شنیدن یک استفاده از طرف مقابل، پاسخ منفی به وی می هد. در این حالت هر دو به قدری نسبت به عکس العمل فوری شرطی می شوند که حتی هنگامی که طرف مقابل قصد تنبیه و انتقاد ندارد و رفتارش حاکی از انتقاد تلقی شده و فورا واکنش نشان می دهد.

4)       شکایت متقابل: در این الگو هر یک از زوج ها بدون توجه به مشکلات و مسائل طرف مقابل شروع به شکایت از او می کند. هر شکایت برای خنثی کردن طرف مقابل طراحی می شود.

5)       سندرم خودمحوری در گفتار: در این الگو، گفتار زن و مرد هیچ تأثیری روی یکدیگر ندارد. هیچ کدام واقعا به افکار و احساسات طرف مقابل گوش نمی دهد. این الگو در درازمدت باعث ناسازگاری زوج ها می گردد.

 

دیدگاه های مختلف در زمینه تعارض های زناشویی

-        دیدگاه روان کاوی:

قبل از شکل گیری روان تحلیلی به وسیله فروید در دهه 1900 زوج ها عموما با کشیشان مشاوره می کردند کشیش بر اساس کتاب مقدس و الهیات علت تعارض را گناه و نافرمانی می دانست و از روش بخشش و ارزش های سنتی استفاده می کرد. با ظهور روان درمانی زوج ها از یک منبع جدید با تشخیص متفاوت برخوردار شدند (براون[126]، 1991؛ اعتمادی، 1384).

اولین دیدگاه به تعارض های زناشویی و درمان آن در قرن نوزدهم به وجود آمد. فروید منبع تعارض بین فردی را به تعارض انرژی های درون روانی که ناشی از مسائل حل نشده در کودکی بود نسبت می داد و درمان به صورت فردی انجام می شد. اولین شکل زناشویی با کار فروید و تحلیل فرویدی آغاز شد. و درمانگران گوناگون مشاوره ازدواج را شروع کردند و با توجه به اینکه باید تعارض درون روانی حل شود تا تعارض های زناشویی حل شود، زوج ها را با هم مشاوره می کردند و یک روش جدید درمان که درمان جمعی (اشتراکی) نامیده شد آغاز گردید. اما زیربنای نظریه فروید بر نیاز حل تعارض عمیق ناخودآگاه برای حل تعارض بین فردی وجود داشت(براون، 1999؛ اعتمادی، 1384).

-        دیدگاه زوج درمانی رابطه با محبوب:

لانگ و یانگ(2007) معتقدند که رویکرد تجارب درونی شده/ رابطه با محبوب میکنز فکر واحدی نیست. فیربیرن(1952) یکی از اصلی ترین متفکران این حوزه است. این رویکرد پویایی های فردی ژرف نگر را با معرفت سیستمی درباره زوج ها و خانواده آنها تلفیق می کند و بر ریشه های بین نسلی رشد تکامل[127] مرکزیت روابط تأکید می ورزد و حول رابطه بین زن و شوهر با توجه به الگوهای تعامل و سهم هر یک از آنها می چرخد. شارف، وارلا[128](1992) عقیده دارند که همه اشخاص در روابط صمیمی از همانندسازی فرافکنانه نه تنها برای محافظت از خود بلکه برای برقراری ارتباط عمیق استفاده می کنند. زن و شوهر مادامی که وارد چرخه های همانندسازی فرافکنانه و درون فکنانه می شوند که در سطح بسیار عمیقی ماهیتا ناهشیارانه است (شارف و وارلا به نقل از هاروی، 2005).

فریمو[129] (1990) مشکلات ارتباطی فعلی افراد را بازتاب مسائل خانواده اصلی آنها می داند. به این اعتقاد او ما نمی توانیم همسرمان را واضح و شفاف ببینیم و تصاویری را بر او فرافکنی می کنیم زیرا تصاویر و سایه های قدیمی جلوی چشم ما قرار گرفته اند. طبق این دیدگاه کودک ممکن است در ارتباط با مادرش تجارب مثبت و منفی قوی داشته باشد. ما در یک لحظه از کودک مراقبت و لحظه ای بعد او را طرد می کنیم. تصور کودک از مادر (تجربه درونی ابژه) شامل تجارب ضدنقیضی می شود که موجب ناهماهنگی شناختی و اضطراب در او می شود. کودک برای برخورد با این اضطراب ابژه ای درونی را به دو دسته خوب و بد تقسیم کرده آنها را به صورت ابژوهای خیالی جدای از هم قرار می دهد. به این ترتیب تناقض کاهش یافته و تعادل (موازنه) به وجود می آید.

در این حالت بخش های غیرقابل قبول (بد) و مطلوب (خوب) خود مجزا و دو نیمه شده و به دیگران فرافکنی می شود. وقتی کودک بزرگ شد و شروع به برقراری رابطه صمیمانه و خصوصی بیرون از خانواده میکند، همسرش می تواند بهترین هدف این فرافکنی ها شود. هر نوع رابطه شدید و قوی احساسات قبلی ناشی از روابط دوران کودکی را زنده کرده و واکنش دفاعی را تسریع می کند. بنابراین تعامل بین این فرافکنی های متقابل موجب مشکلات زوج ها می شود زیرا زن و شوهر در مورد مسائل واقعی خود بحث نمی کنند بلکه در مورد فرافکنی ها و تصاویر ذهنی با روابط قبلی به بحث می پردازند(هاروی[130]، 2005).

مفهوم دیگر هم بافتگی پاتولوژیک[131] است یعنی  در بسیاری از روابط بسیار آشفته و مختل هر یک از زوج ها شدیدا نیازمند دیگری است زیرا تجربیات درونی هر یک هدف و شریک خود را در بیرون یافته است. مثلا زن نیاز دارد که همسرش در نقش پدری باشد که او هرگز نداشته و مرد نیاز دارد که زنش ضعیف باشد تا او بتواند احساس قدرت کند. دیدگاه های رابطه با محبوب و روان پویایی هر دو بر همانندسازی فرافکنانه به عنوان منبع اولیه تعارض های زناشویی تأکید می کنند (یانگ و لانگ، 1998).

-        دیدگاه سیستم های طبیعی[132](بوئن[133]):

نظریه بوئن یا نظریه سیستم های طبیعی به عنوان یک سیستم عاطفی معروف است. بوئن تمام مشکلات خانواده را ناشی از سیستم های عاطفی میداند و به عقیده او زن و شوهر معمارهای اولیه جو عاطفی خانواده و فرزندان هستند(بوئن وکر، 1988). چون هر فردی دچار اضطراب مزمنی است که ذات اوست، میزان شدت واکنش فرد به این اضطراب بستگی به این دارد که خانواده اصلی او چگونه اضطراب را منتقل کرده اند (لانگ و یانگ، 1998). اکثر زوج ها به این دلیل دچار مشکل تعارض می شوند که هر کدام سعی می کنند دیگری را وادار به تغییر کنند. با این حال هرکسی در خانواده به سر می برد می داند که در بافت تعارض هیجانی افراد به سادگی و مشتاقانه تغییر نمی کنند. زیرا هرکس از آن ها می خواهد که تغییر کند گاهی مواقع شخص مقابل ممکن است در پاسخ به فشار هیجانی تغییر کند اما این تغییر معمولا با بیزاری همراه است که بعدها خواه آشکار یا در خفا ابراز خواهد شد(سیلوراستاین؛ به نقل از هاروی، 2005).

-        دیدگاه خانواده درمانی ساخت:

نیکلز و مینوچین[134](1993) معتقدند اکثر زوج های آزرده خاطر و ناراحت، به قدری از یکدیگر شاکی هستند که به نظر نمی رسد این ضرورت را احساس کنند که چه کسی با آنها بهم تنیده و چه کسی از آنها گسسته / بریده است و مشکلات در زوج ها تقریبا همیشه تحت تأثیر پیچیده جناح سوم است. آنها عقیده دارند که مرز حول سیستم زناشویی برای حراست و حفاظت از آنها در مقابل مداخله های بی مورد دیگران است. احتمالا با رقابت و تلافی جویانه و دلبستگی خدشه دار شده است یا از همان ابتدای تشکیل زندگی مشترک هم چندان محکم نبوده است. تقریبا به طور ثابت آنچه بین دو نفر که از هم بریده اند قرار می گیرد تعارض پنهان است(گورمان و جاکوبسون[135]، 2004).

از دیدگاه نظریه ساختی یکی از بزرگترین اشتباهاتی که درمانگران مرتکب می شوند درگیر کردن در محتوای مشکلات زن و شوهر و از دست دادن جریان و ساختی است که حامی این مشکلات هستند. آنچه که خانواده ها را از حل مشکلات باز می دارد این است که اطلاعات زیادی درباره این که چه کار کنند، ندارند بلکه این است که به قدر کافی با جدیت و پشتکار و با انگیزه عمل نمی کنند (هاروی، 2005).

-        دیدگاه زوج درمانی استراتژیک[136]:

زوج درمانی استراتژیک مبتنی بر درمان استراتژیک میلتون اریکسون است و برجسته ترین طرفداران آن به جی، میلی و کلومادامز(1991) هستند. میلی (1987) عقیده دارد که زن و شوهر از 3 طریق اقدام به طرح مشکل می کنند:

·       از طریق نشانه مرضی در یکی از اعضا؛

·       از طریق مشکل فرزند؛

·       از طریق درخواست مستقیم برای مشاوره زناشویی.

در نظریه کلو مادامز(1991) ریشه اصلی مشکلات زناشویی در تعارض بین عشق و خصومت است(هاروی، 2005).

-        دیدگاه رویکردی رفتاری:

رویکردهای رفتاری مشکلات زناشویی را بر اساس قوانین یادگیری[137] اجتماعی و تبادل رفتار تعیین می کنند. از نظر اصول تئوری تبادل رفتاری که استوارت(1969) اولین بار از آنها در مشکلات زوجی استفاده نمود، تعارض زمانی ایجاد می شود که یکی از همسران از مبادله صورت گرفته و میزان دریافتی خود در رابطه راضی نیست و به عنوان آخرین راه حل از خصومت استفاده می کند(یونگ و لانگ، 1998).

بنابراین رضایتمندی از ازدواج تابعی از سود و زیان هایی است که هر کدام از زوج ها کسب می کنند. استوارت چنین فرض می کند که فرق بین ازدواج های موفق و ناموفق در فراوانی و وسعت تقویت های مثبت و دوجانبه ای است که هر کدام از زوج ها مبادله می کنند (استوارت، 1969). علاوه بر استوارت، لیبرمن[138] (1979) به نقل از قربانی، 1384 ؛ در کار خانواده ها از یک مبنای یادگیری اجتماعی استفاده نمود. او با استفاده از مفاهیم یادگیری تقلیدی بندورا و والترز و نیز با استفاده از فنون تمرین نقش و الگوگیری الگوهای ارتباطی بین فردی جایگزین را در درمان روابط خانوادگی ناکارآمد به کار بست و اصرار داشت این فنون در یک زمینه اتحاد درمانی همراه با یک تحلیل رفتاری از مشکلات موجود و تصحیح الگوهای تعامل خانوادگی به کار روند. به بیان دیگر مهم این است که نوع فعالیت هر همسر را در حل تعارض در نظر گرفته و آن گاه رفتارهای جدیدی برای مدیریت تعارض جستجو نماییم.

رویکرد رفتاری در مرحله اول به رفتار زوج ها تمرکز دارد. چنین تصور می شود که اگر همسران شروع به رفتارهای مثبت تری با همدیگر بنمایند در نتیجه تفکر و احساس آنها نسبت به همدیگر تغییر پیدا خواهند کرد. از این رو همیشه تأکید شدیدی بر کمک به زوج ها برای رفتار سازنده تری با همسر وجود داشته است. رویکرد رفتاری به دو گروه تقسیم می شوند:

1.    رویه تغییرات هدایت شده[139]؛

2.    مداخلات مبتنی بر مهارت[140](باکوم و همکاران، 2002).

 

-        دیدگاه شناختی رفتاری:

آلبرت الیس[141](1986) اولین کسی است که بر نقش عوامل شناختی در روابط زناشویی ناراحت کننده در این حوزه تأکید می کند. دیدگاه عقلانی عاطفی رفتاری مدعی است که دلیل تعاملات زناشویی آشفته توقعات غیرواقع بینانه است که زن و شوهر صرفا در مورد خود یا دیگران بلکه درباره خود رابطه زناشویی دارند. ازدواج آشفته زمانی روی می دهد که یکی یا هر دو همسر دارای باورهای غیرمنطقی هستند که به صورت افکاری کاملا اغراق آمیز، خشک غیرمنطقی و مطلق گرا تعریف می شوند (دی گاپسیه و ذی، 1986-1960؛ الیس والیس، 2003).

انتظارات مطالبه نگرانه یا غیرواقعی موقعی که به صورت تجاوز تصور شوند ناگزیر باعث یأس و ناکامی خواهند شد. این پاسخ ها باعث هیجانهای منفی می شوند که در دور باطل آشفتگیها سهیم هستند (الیس، سیچر، ییگر، دی مانیا و دی گاپسیه، 1989).

اپستین، باکوم و رانکلین(1993) مدعی بودند که اختلافات زناشویی زمانی روی می دهند که زن و شوهر مطلع می شوند که دارای فرضیات و ضوابط افراطی درباره ازدواجشان هستند و رفتار علنی هر یک از زوج ها در برآوردن این طرحواره های اساسی شکست می خورد. چنین تصور می شود که آزردگی زناشویی موقعی اتفاق می افتد که همسری تا اندازه ای از این طرحواره های باورهای مربوط به رابطه درباره ویژگیهای هر یک از زوج ها فکر می کنند که همسرش با رابطه ای که باید داشته باشد، راضی نیست.

 

موضع گیری نظری در خصوص روان درمانی تحلیل رفتار متقابل

تحلیل رفتار متقابل:

نظریه اریک برن یک نظریه تحلیل ساخت محاوره ای است که بر چگونگی روابط متقابل تأکید فراوان دارد. شیوه درمانی مبتنی بر تحلیل رفتار متقابل روشی عقلانی است که فرد را در تجزیه تحلیل و درک رفتار خویش و همچنین در کسب آگاهی و قبول مسئولیت با توجه به آنچه که در زمان حال اتفاق می افتد یاری می دهد (اسلامی نسب، 1374).

 

تاریخچه تحلیل رفتار متقابل

انسان در طول تاریخ و در تمامی رشته ها همواره معتقد بوده که انسانها، طبیعت های چندگانه ای دارند. زیگموند فروید در اوایل قرن بیستم نشان داد که انسان موجودی چند وجهی است و هر انسانی در زمینه هشیاری بخش های در حال جدال دارد. از آن پس نظریه های جدیدی دنبال این بودند که نشان بدهند شخصیت ما بخش های متفاوتی دارد که خود را به فراخور موقعیت و شرایط بروز می دهند و بر رفتار ما تأثیر می گذارند. مبتکر اولیه نظریه روان شناسی مبتنی بر تحلیل رفتار متقابل فردی است به نام گرینگر. اریک برن که نامش بیشتر با این نظریه متداعی و همراه است در واقع تعقیب کننده و توسعه دهنده افکار گرینگر است. او کسی است که به دلیل استفاده های عملی و درمانی از این نظریه شهرت یافته است. اریک برن در دهه 1950 نظریه اش را درباره تحلیل رفتار متقابل پروراند. او می گفت ارتباط کلامی خصوصا از نوع رودررویی آن محور روابط اجتماعی انسان و همچنین محور روانکاوی است(فیروزبخت، 1384). این نظریه فکر جدیدی نیست بلکه در گذشته های بسیار دور ریشه دارد. انسان همواره می خواسته است که به چگونگی روابطش با خود و دیگران پی ببرد و پویاییهای آن را شناسایی کند. اعتقاد به دو بعد خوب و بد در انسان کشمکش بین آنها از آغاز پیدایش انسان رایج بوده است و در سرتاسر تاریخ و فلسفه ادیان از آن یاد شده است. از این دو دیدگاه اجزاء نگرانه برن را شاید بتوان تداوم و توسعه اعتقادات اولیه دانست (شفیع آبادی و ناصری، 1380). تحلیل رفتار متقابل بیمار را با این واقعیت مواجه می سازد که صرف نظر از هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده او خودش مسئول آنچه در آینده اتفاق می افتد خواهد بود و همچنین همواره آزادی حق و انتخاب دارد(هریس، 1381).

 

تعریف تحلیل رفتار متقابل

تحلیل رفتار متقابل نظریه ای است در مورد شخصیت و روش منظمی است برای روان درمان به منظور رشد و تغییرات شخصی. این تعریفی است که به وسیله انجمن بین المللی تحلیل رفتار متقابل ارائه شده است (جونز و استوارت، 1376).

 

نظریه شخصیت برن

دیدگاه برن درباره شخصیت، یک دیدگاه اجزاءنگرانه و چندگانه است. برن بر سه نوع حالت نفسانی اعتقاد دارد که عبارت است از: «روان بیرونی»، «روان نو» و «روان باستانی».

روان بیرونی به شیوه ای تقلیدی و قضاوتی شکل می گیرد و در صدد است که مجموعه هایی از معیارها و ملاک های اکتسابی را به اجرا درآورد.

روان نو عمدتا تبدیل محرک ها به مجموعه اطلاعات تمایل دارد که بر اساس تفکر مبدأ از منطق و ادراک هایی که به طور ضعیفی از هم متمایز و یا تخریب شده اند به طور ناگهانی و ناآگاهانه تری واکنش نشان دهد. برن، تجلیات این سه حالت نفسانی را تحت عنوان حالت های من معرفی می کند. حالت های من سه گانه او عبارت است از: حالت های من والدینی، حالت های من کودکی و حالت های من بالغ. حالات من والدینی از روان بیرون، حالت من بالغ از روان نو و حالت من کودکی از روان باستانی نشأت می گیرد (شفیع آبادی و ناصری، 1380).

حالت من والدینی: حالت من والدینی مجموعه ای از احساسات، نگرش ها و طرح های رفتاری است که ویژگی های مشابه آنها در والدین هم اثر دارد. حالت من والدینی شامل انبوهی از وقایع خارجی و تحمیلی غیرقابل سوال در مغز است که توسط فرد در خلال سالهای اولیه زندگیش حاصل شده است و معمولا پنج سال اولیه زندگی را دربر می گیرد. این سالها، سالهای قبل از اجتماعی شدن و ورود به مدرسه مقارن است(همان منبع). عنوان من والد نیز برای این حالت در حقیقت نامی توصیفی است زیرا بیشتر ضبط های این مجموعه اطلاعات محصول ملاحظات خود طفل از پدر و مادر و یا از کسانی است که جانشین پدر و مادر بوده اند. تمام چیزهایی که کودک از پدر و مادرش می بیند یا می شنود، در نوار ضبط می شود. والد در شخصیت هر فردی وجود دارد؛ زیرا هر فرد این محرک خارجی را در پنج سال اولیه زندگی خود تجربه کرده است. برای هر فرد جنبه والد مخصوص و منحصر به خود فرد اوست زیرا نوارهای ضبط شده او از تجربه های اولیه زندگی یا پدر و مادر خودش برای او مخصوص و منحصر بفرد است (هریس، 1381).

در جنبه والد شخصیت انسان تمام پندارها، اخطارها و قوانین و مقرراتی که بچه از پدر و مادر خود شنیده یا در خفا آنها را دیده محفوظ است. از سوی دیگر محبت ها نیز در این نوارها ضبط می شوند. با توجه به این واقعیت که دستگاه ضبط مغز بچه مدام روشن است می توانیم به حجم عظیم اطلاعات محفوظ در والدین پی ببریم(هریس، 1381). نکته مهم درباره این احکام البته صرف نظر از بدی یا خوبیشان این است که آنها در آن موقع حقیقت محض اند. اینها مجموعه ای از ضبط های دائمی هستند، هیچکس نمی تواند آنها را از مغزش پاک کند. این نوارهای ضبط شده در تمام طول عمر وجود دارند و همیشه آماده شروع و باز نواختن اند. این بازنواختن در تمام عمر دارای نفوذ بسیار مقتدر است. این ها نمونه هایی از دستورات صادره به شخص اجباری امر و نهی کننده و گاهی توأم  با اجازه ولی اغلب محدود کننده هستند که در درون فرد تثبیت می شوند. از اساسی ترین مجموعه اطلاعات برای ادامه حیات او به شمار می آیند (هریس، 1381).

حالت من کودکی: حالت من کودکی مجموعه ای از احساسات، نگرش ها و طرح های رفتاری است که بقایایی از دوران کودکی خود فرد هستند. حوادث درونی بعضی پاسخ های کودک به آنچه که می بیند و می شنود و نیز تأثیرات کودک از والدینش در حالت من کودکی او ثبت و ضبط می شوند (شفیع آبادی و ناصری، 1380). از آنجا که انسان کوچک در دوران بحرانی زندگی اولیه فاقد قاعده بیان است بنابراین بیشتر عکس العمل های او به صورت احساس ضبط می شود. انسان کوچک در سالهای اولیه زندگیش به این نتیجه می رسد که من خوب نیستم. این ضابطه های دائمی در مغز و رسوبات طبیعی ناشی از بچه بدن است. هر بچه ای حتی بچه والدینی که به اصطلاح مهربان و بامحبت و خیرخواه و فهمیده اند، این احساس غیرخوب خاصیت کودکی است و به مقاصد و افکار پدر و مادر که خود این مسأله را به وجود آورده اند، در کودک ذخائر فراوانی از اطلاعات مثبت هم وجود دارد و در کودک که قوه خلاقه، حس کنجکاوی، شوق جستجو و فهمیدن، اشتیاق، لمس کردن و حس کردن و تجربه کردن و همچنین ضبط های باشکوه اولین احساس ها و اولین کشف ها و اولین های بسیار نهفته است (هریس، 1381).

کودک همان واکنش درونی و احساسات در برابر وقایع بیرونی است، کودکی همان دیدن، شنیدن و احساس کردن و هیجانات درونی است، وقتی عصبانیت و یأس بر عقل ما غلبه می کنند در واقع تحت کنترل کودک خود هستیم (شفیع آبادی و ناصری، 1380).

حالت من بالغ: حالت من بالغ به وسیله مجموعه ای از احساسات، نگرش ها و طرح های رفتاری خودمختار و مستقل توصیف می شود که با واقعیت موجود منطبق و هماهنگی دارند. حالت من بالغ برای بقا لازم است. این حالت داده ها را به جریان می اندازد، تجزیه و تحلیل می کند و احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هستند مقایسه می کند (شفیع آبادی و ناصری، 1380). ظرفیت تخمین اطلاعات تشخیص ممکن است با کوشش ها و آگاهانه افزایش یابد. همانند عضوی که با تمرین، نیرومند می شود جنبه بالغ نیز میتواند از طریق تمرین و به کار بردن رشد و توسعه ای قابل ملاحظه پیدا کند. اگر بالغ از احتمال وقوع مشکلی در آینده هشیار باشد، از طریق ارزیابی احتمالات می تواند راه حلی نیز برای آن مشکل اگر و هروقت فرا رسید، ببیند(هریس، 1381). وظیفه دیگر حالت من بالغ، منظم کردن فعالیت های من کودکی و من والدینی و واسطه شدن عینی میان آنهاست(شفیع آبادی و ناصری، 1380).

بالغ در واقع توانایی فکر کردن و تعیین تکلیف بر اساس اطلاعات دریافتی است. بالغ در واقع حربه ای برای مهار والد و کودک است. کار مداوم بالغ شامل بررسی اطلاعات قدیمی اعتبار دادن یا اعتبار ندادن و بالاخره دوباره بایگانی کردن آنها برای استفاده در آینده است. اگر این کار به خوبی و نرمی پیش برود و تقریبا هیچ تضادی بین آنچه که به او یاد داده بودند و آنچه واقعیت است وجود نداشته باشد. کامپیوتر وضعش خوب و آماده برای کارهای مهم است (هریس، 1381).

 

تحلیل کنشی حالات نفسانی

هر کدام از حالت های کودک و والد دارای بخش هایی است که در این قسمت به طور مختصر آنها را ذکر می نماییم.

 

کودک مطیع و سازگار و کودک طبیعی:

تصور کنید که من در حالت نفسانی کودک خود هستم. من درست به همان گونه که در دوران کودکی رفتار، فکر و احساس می کردم؛ رفتار، فکر و احساس می کنم. بسیاری از زمان هایی که من کودک نوپایی بودم فورا با انتظارات و فرامین والدینم یا جانشینان آنها سازگار می کردم. من یاد گرفته بودم برای اینکه با زندگی کنار بیایم با همسایه ها رفتار مودبی داشته باشم. حتی اگر آنها را هم خیلی دوست نداشتم. وقتی که لازم بود بینی خود را پاک کنم، بجای آستین از دستمال استفاده می کردم حتی اگر استفاده از آستین آسان تر بود. در همان اوان زندگی دریافتم که پدرم هر زمانی که ساکت هستم بیشتر دوست دارد. در نتیجه هر وقت او حضور داشت اغلب ساکت بودم. اکنون به عنوان یک بزرگسال اغلب همین روش های رفتاری را که در کودکی برای سازگاری با انتظارات والدینم انتخاب کرده بودم تکرار می کنم. در این حالت من در بخش کودک مطیع و سازگار حالت نفسانی کودک خود هستم. زمانهای دیگری هم در دوران کودکیم بوده که غلبه این قوانین و انتظاراتی که والدینم از من داشتند، طغیان می کردم.

زمانی که اینگونه رفتار می کردم مانند این بود که دستورات والدینم را درست برعکس انجام می دادم به جای سازگاری وضعیت از انتظارات آنها تا آنجا که می توانستم برعکس آن عمل می کردم وقتی که درگیر این نوع طغیان  نگری ها می شوم به هر حال هنوز نسبت به قوانین و احکام دوران کودکی پاسخ می دهم. بنابراین هنوز در حالت نفسانی کودک مطیع و سازگار هستیم (جونز و استوارت، 1376).

زمان هایی نیز در دوران کودکی ام بود که من مستقل از فشارهای والدی رفتار می کردم. در این زمانها نه خود را با انتظارات والدینم سازگار می کردم و نه غلبه آنها طغیان می کردم. بلکه به سادگی همان طور که دوست داشتم رفتار می کردم. مثلا زمانی که جوجه خانگی من مرد، گریه کردم زیرا ناراحت بودم یعنی صرفا به خاطر خودم این کار را انجام دادم نه به این خاطر که والدینم را خشنود سازم. وقتی که به عنوان یک فرد بزرگسال در حالت نفسانی کودک خود هستم ممکن است گاهی اوقات در وضعیت سانسور نشده کودکی خود قرار بگیرم. در این اوقات است که در بخش کودک طبیعی یا آزاد حالت نفسانی کودک خود قرار دارم (جونز و استوارت، 1376).

 

کودک مطیع و سازگار با بخشهای مثبت و منفی

هزاران هزار قانون و مقررات در این جهان وجود دارد که ما برای زندگی کردن و پذیرفته شدن از آنها پیروی می کنیم. باز نوازی الگوهای پیروی از قانون و مقررات باعث می شود که ما اغلب اوقات آنچه را که برای خودمان و دیگران می خواهیم به آسانی و راحتی بدست آوریم و در نتیجه مقادیر زیادی از انرژی ما به هدر نخواهد رفت. این جنبه مثبت کودک مطیع و سازگار است اگر ما در این بخش از شخصیت خود باشیم کاملا مطیع محدودیتهای یاد گرفته خودمان در دوران کودکی هستیم. به عنوان مثال وقتی در مهمانی علیرغم خستگی، پایمان را دراز نمی کنیم، در بخش کودک مطیع مثبت خود هستیم. برعکس زمانی در جنبه منفی و غیرخوب کودک مطیع و سازگار خودمان هستیم که الگوهای رفتاری دوران کودکی را که دیگر هیچ گونه مناسبتی با وضعیت بزرگسالی ندارد بازنوازی می کیم. اگر ما در این بخش از شخصیت خود بایستیم کاملا مطیع محدودیتهای یاد گرفته خودمان در دوران کودکی هستیم. در حالی که این محدودیتها با وضعیت واقع گرایانه این زمانی ما تناسبی ندارند. مانند زمانی که در بزرگسالی مانند دوران کودکی خود بخواهیم با قهر کردن و گریه کردن چیزی را بدست آوریم (جونز و استوارت، 1376).

 

کودک طبیعی با بخش های مثبت و منفی

بیان این مطلب که من در بخش کودک طبیعی خود هستم به این معناست که رفتارهایی را از دوران کودکی خود دارم که توجهی به قوانین و محدودیتهای والدی نمی کند. این رفتارها می توانند برای من به عنوان یک فرد بزرگسال پربار و زندگی بخش باشد. در این صورت به عنوان بخش مثبت کودک طبیعی تقسیم بندی می شوند. مانند با صدای بلند خندیدن در یک جمع دوستانه و زمانهایی که فرد بدون توجه به پیامدهای یک رفتار و فقط بر اساس انگیزه های کودک آن کار را انجام می دهد. درگیر رفتارهای بخش منفی کودک طبیعی خود شده است. مانند آروغ زدن در مهمانی با صدای بلند (جونز و استوارت، 1376).

 

والد مهربان و تغذیه کننده و والد کنتذل کننده مستعد یا سرزنشگر

گاهی اوقات که کودک بودم، والدینم به من گفتند که چکار کنم. آنها یأس را کنترل نموده یا از من انتقاد می کردند. هرگاه به گونه ای رفتار می کردم که تقلیدی از نقش والدینم در این زمینه هاست در بخش والد کنترل کننده و مستبد خود قرار دارم (که گاهی والد انتقادکننده نیز نامیده می شود) زمان های دیگری هم بوده که والدینم از من مراقبت و مواظبت می کردند. هرگاه رفتارهایی را که از والدینم در زمان مراقبت از من نشان می دادند بازنوازی کنیم یا به کسی توجه نشان دهیم در بخش والد مهربان و تغذیه کننده خود هستم (جونز و استوارت، 1376).

 

والد کنترل کننده و مستبد با بخشهای مثبت و منفی

زمانی که دستورهای والدی ما به دیگران فقط به منظور حمایت از آنها و رشد روانی آنها باشد، ما در بخش مثبت والد کنترل کننده و مستبد خود هستیم مانند زمانی که ما به یک نفر میگوییم از این محل رد نشو! چون خطرناک است. والد کنترل کننده و مستبد منفی بیان کننده رفتارهای والدی است که با تحقیر(کوچک کردن) طرف مقابل همراه باشد. زمانی که کنترل کردن دیگران همراه با تنبیه و خشونت و سرزنش باشد (جونز و استوارت، 1376).

 

والد مهربان و تغذیه کننده با بخشهای مثبت و منفی

والد مهربان و تغذیه کننده مثبت شامل مراقبتی است که توجه خالص به شخصی که به او کمک می کنیم فراهم شده باشد. بنابراین زمانی که از کسی مراقبت می کنیم یا به او توجه نشان می دهیم در حالت والد مهربان مثبت خود هستیم. والد مهربان و تغذیه کننده منفی بدین معناست که شخصی که از موضع بالاتر و در حالی که طرف مقابل را تحقیر می کند به او کمک کند یعنی کمک کردن با حالت تحقیر و منت گذاشتن همراه باشد، تک غذایی که یک ارباب به طرف خدمتگذار خود پرت می کند (جونز و استوارت، 1376).

 

تشخیص حالت نفسانی

یکی از روشها برای تشخیص حالات نفسانی والد بالغ و کودک تشخیص رفتاری است (جونز و استوارت، 1376).

 

تشخیص رفتاری

بهترین سر نخ برای تشخیص محرک یا پاسخ صادر شده از طرف ما یا فرد دیگر توجه به حالات جسمانی و کلمات یا الفاظ مورد استفاده در رفتار اوست یعنی هر کدام از حالات والد، بالغ و کودک، حالات جسمانی و واژگان و طرز حرف زدن های خاص خود را دارند. بنابراین تشخیص رفتاری با مشاهده این سرنخ ها صورت می گیرد. حالات حرکات بدن و صورت کلمات و عبارات و آهنگ صدا.

 

سرنخ های والد

حالات و حرکات والد منتقد:

اخمها و چین های پیشانی، نگاه ترس آور، از بالای لبه عینک نگاه کردن، از روی تنفر چشم برگرداندن، لبهای در هم فشرده، ترش رویی کردن، سر را به عقب دادن، سر تکان دادن، اشاره با انگشت، انگشت سبابه که اشاره می کند، روی لبه ها گذاشتن، کوبیدن روی میز.

 

کلمات و عبارات والد منتقد

من می خواهم ته توی این قضیه را درآورم، برای اولین و آخرین بار، دیگر نمی توانم! جانم به لبم رسیده، گوش کن و همیشه یادت باشه که... ، همین که من می گم ... ، مگر چند دفعه باید به تو بگویم، اگر جای تو بودم ...، گند زدی، تو باید این کار را بکنی، چرا انجام ندادی! انجام بده!، باید، هرگز، همیشه، لازمه(پافشاری کردن)، احتیاجی نیست، بد، خوب، نمی توانند انتقاد کنند، سوال نکن، نکن، بسه، همین که من می گم فهمیدی، خیلی خوب، صدای نچ نچ درآوردن، هرگز، همیشه و هیچ وقت تقریبا کلمات همیشگی والد هستند و خود نیز نمودهایی ستیز، محدود و قدیمی اند که بسته به بودنشان را به روی به روی هر نوع اطلاعات تازه در این جنبه آشکار می کنند، بیشتر کلمات ارزیاب چه تنبیه کننده و چه حمایت کننده معرف والداند زیرا هر یک از آنها در مفهوم به نحوی در رویاروی مخاطب حکم یا قضاوتی را اعلام می دارد که نه بر اثر ارزشیابی بالغ بلکه بر پایه عکس العمل های خود به خود است. مثل: بیشعور بد مسخره نفرت برانگیز وحشتناک تنبل مزخرف بیخود طفلک عزیز نه نه پسرم عسل جرأت نمی کنی نکن عیب نداره باز دیگه چی شده بازم لازم است به خاطر داشت که این کلمات سرنخ هستند نه قطعی. بالغ ممکن است پس از مدتها تشخیص و تأمل نتیجه بگیرد (به معنای سیستم اخلاقی بالغ) که بعضی کارها واقعا مسخره و ... است. دو کلمه باید و مجبور/ هم معمولا افشا کننده حالت والدند. اما ممکن است بالغ هم باشند. از ملاک های تشخیص بین حالت والد و بالغ توجه به طرز استفاده خود به خود و قدیمی و بدون فکر این کلمات و به کار بردن انها همراه با حالت بدنی و متن رفتار متقابل است (هریس، 1381).

 

آهنگ صدای والد منتقد:

خشن سخت گیرانه قضاوت گونه خوار کننده تمسخر آمیز تنبیهی غضب آلود آمرانه.

 

حالات و حرکات والد مهربان:

به عقب تکبه دادن دست و دل باز تبسم دلداری خندیدن تکان دادن متأثر کردن دلسوز با چشم های معصوم تشویق کردن دوست داشتن کمک کردن پشتیبانی مراقبت کردن تعلیم دادن حمایت کردن توجه کردن تربیت کردن دیگری را نوازش کردن.

کلمات و عبارات والد مهربان: اجازه دهید کمکتان کنم خوب می شوید برایتان خواهم گفت نگران نباش خوشبخت استراحت کن.

 

آهنگ صدای والد مهربان:

همدلانه حمایت آمیز دلسوزانه پشتیبان محبت آمیز ملام تسکین دهنده تسلی دهنده.

 

سرنخ های بالغ

حالات و حرکات بالغ:

اگر دکمه های کودک و والد را در مغزمان بزنیم و خاموش کنیم چه روی صورتمان ظاهر می شود. بالغ لزوما صورت خشک و خالی نیست، بالغ معمولا هنگام گوش دادن با حرکات دائمی شناسایی می شود (حرکات صورت، چشم ها، بدن و چشم هایی که هر پنج ثانیه پلک می زند) فقدان هرگونه حرکت احتمالا نشان دهنده گوش ندادن است. خم شدن سر به یک طرف احتمالا نشان دهنده این است که شخص با زاویه شک حرفهای شما را می پذیرد. بالغ همچنین اجازه می دهد که کودک کنجکاو به هیجان بیفتد و صورت خود را نشان دهد (هریس، 1381).

بنابراین از جمله حالات و حرکات بالغ عبارت است از: تماس چشمی حالت مستقیم (نه سیخ) ظاهر مطمئن متفکر بی آلایش گوش دادن ظاهر فعال.

 

کلمات و عبارات بالغ:

چرا چی کجا چه کسی چه موقع چطور چگونه چقدر از چه طریق مقایسه حقیقی واقعی غلط صحیح -  احتمالا امکان نامعلوم من فکر می کنم می فهمم اطلاعات آزمون حساب کردن نتیجه منحصر تصمیم گرفتن آمار حل مشکل فهمیده ام متوجه شدم به عقیده من در لفظ به عقیده من ... خود عقیده ممکن است از والد مستقل شود اما کلمات احتمالا جزء فرهنگ بالغ است. طوری که آنچه ابراز می شود به صورت یک عقیده است و نه یک واقعیت(هریس، 1381).

 

آهنگ صدای بالغ

شفاف مطمئن خونسرد آرام جستجوگر ابراز وجود کننده

 

سرنخ های کودک

چون اکثر عکس العمل های اولیه کودک در مقابل انگیزه های دنیای خارج بدون کلام اند، بارزترین سرنخ های جنبه کودک بیان از طریق حرکات جسمانی است(هریس، 1381).

 

حالات و حرکات کودک طبیعی

آزاد بدون مهار لوس تفریح کردن خلاق بودن خیال پردازی کردن عاشق ترسیده خودجوش بی اعتیاد عادی چشم های درخشان اشک چشم گرداندن چشم پایین انداختن لرزش لبها تولب رفتن کج خلقی جیغ فریاد ناله ناخن جویدن حالت شادمانی نشاط غش غش خندیدن شانه بالا انداختن سر به سر گذاشتن انگشت در دماغ کردن حرکات زیاد وول زدن

 

کلمات و عبارات کودک طبیعی

آی پسر آه آخ کاش که دلم می خواهد نمی دونم می خواهم به من چه شاید وقتی بزرگ شدم گنده گنده ترین بهتر بهترین (بیشتر صفت های تفضیلی)

مامان نگاه کن چی ساختم

در مواقعی که کودک با اسباب بازیهایش چیز تازه و ظاهر مشکلی را درست کرده است عبارتی است که طفل برای تحت تأثیر قرار دادن والد به کار می برد تا بر احساس غیرخوب خود غلبه کند. کلمات چی چرا کجا کی(چه کسی) کی (چه موقع) چطور به هرچند اغلب توسط کودکان به کار برده می شوند ولی نشانه وجود بالغ در وجود انسان كوچك هستند(هریس، 1381).

 

آهنگ صدای كودك طبیعی:

از خنده رو ده بر شدن شلوغ آزاد هیجان زده خندان پرانرژی.

حالات و حركات كودك سازش یافته

ناامید غمگین شانه های افتاده لبهای آویزان دل شكسته افسرده با چشمهای غمگین طرد شده كج كردن سر به یك طرف قهر كردن ظاهری بیچاره اشك لرزش لبها تولب رفتن كج خلقی جیغ فریاد ناله چشم گرداندن چشم پایین انداختن شانه بالا انداختن دست بلند كردن برای اجازه حرف زدن اجازه خواستن ناخن جویدن سركشی كردن پذیرفتن اطاعت كردن وفق دادن سرزنش كردن تقاضا كردن شكایت كردن من من كردن غرولند كردن

 

كلمات و عبارات كودك سازش یافته

متأسفم لطفا چشم متشكرم نه آقا بله آقا من باید یكی از این روزا ... خوب انجام دادم؟ - سعی می كنم اگر فقط ... نمی توانستم تقصیر من نیست

 

آهنگ صدای كودك سازش یافته

سرزنش كننده تقاضا كننده شكایت كننده غرغر كننده

 

روابط متقابل

فرض كنید كه شخصی در حال خواندن یك كتاب است. در همان حین شخص دیگری وارد اتاق می شود و سلام می كند و جواب سلامش را می شنود. با این كار رابطه متقابل ساده ای بین این دو نفر انجام شده است(هریس،‌1381). یك رابطه متقابل زمانی رخ می دهد كه شخص به نوعی با طرف مقابل خود رابطه برقرار كند و طرف مقابل هم به آن شخص جواب بدهد. به زبان علمی، شروع ایجاد رابطه محرك نامیده می شود. و واكنشی كه به این محرك داده می شود پاسخ نام دارد. این امر تعریفی علمی از رابطه متقابل به عنوان محرك رابطه متقابل به اضافه پاسخ رابطه متقابل ادامه می دهد(هریس، 1381). اشخاص ممكن است گفتگویشان را ادامه دهند در پاسخ به سلام ممكن است پرسیده شود آیا روز خوبی داشتی؟ و طرف مقابل هم ممكن است به این سوال جواب بدهد. در این صورت زنجیره ای از روابط متقابل به وجود آمده است كه در آن پاسخ هر شخص به عنوان محركی برای دیگری عمل می كند. رابطه بین افراد همیشه شكل چنین زنجیره ای از روابط متقابل را دارد. در تحلیل رفتار متقابل از الگوی حالات نفسانی استفاده می شود تا بتوان توضیح داد كه در روند رابطه چه می گذرد(همان منبع). روابطی كه به آنها پرداخته خواهد شد روابط متقابل مكمل و روابط متقابل متقاطع می‌باشد.

 

روابط متقابل مكمل

روابط متقابل مكمل رابطه ای است كه بردارهای رابطه متقابل با یكدیگر موازی باشند و آن حالت نفسانی كه مورد خطاب قرار می گیرد همان باشد كه پاسخ می گوید. از آنجایی كه رابطه متقابل مكمل همیشه در نمودار بردارهای موازی دارد، اغلب اوقات با نام رابطه متقابل موازی نیز نامیده میشود(همان منبع). نمونه هایی از رفتار متقابل مكمل عبارت است از:

 

رفتار متقابل مكمل والد والد

انگیزه: وظیفه او این است كه در خانه باشد پیش بچه‌هایش.

پاسخ: ظاهرا او كوچكترین احساس وظیفه‌ای نمی‌كند(شكل 2-1).

 

 

 

 

 

 


شكل2-1: رفتار متقابل مكمل والد والد

 

رفتار متقابل مكمل بالغ بالغ

انگیزه: ساعت چند است؟

پاسخ: به ساعت من ده و چهل دقیقه (شكل 2-2).

 

 

 

 


   

شكل 2-2: رفتار متقابل مكمل بالغ بالغ

رفتار متقابل مكمل كودك كودك

رفتار مكمل كودك كودك، بزرگسالان را می توان به سهولت در بیشتر كارهایی كه می‌كنند مشاهده كرد. زوجی كه در سرسره ماشینی(روله كاستر) از ترس جان عزیز به هم می چسبند و جیغ می‌كشند و در حقیقت هیجان یك رفتار متقابل كودك كودك را دارند(شكل 2-3). اما این بالغ است كه این تجربه‌های شاد را برای آنها ترتیب می‌دهد(هریس، 1381).

 

 

 

 

 

شكل 2-3: رفتار متقابل مكمل كودك كودك

 

رفتار متقابل مكمل والد كودك

بعضی از ازدواج ها كلا از این خاصیت برخوردارند اگر شوهر بخواهد نقش پسر كوچولو را بازی كند و زن هم مایل باشد كه مادرانه مسئولیت همه چیز را بر عهده بگیرد و از او مراقبت كند این می تواند یك ازدواج رضایت‌بخش باشد تا آنجا كه هیچ كدام نخواهند نقش خود را تغییر دهند (شكل 2-4).

 

 

 

 

 

 

 


شكل 2-4: رفتار متقابل مكمل والد كودك.

 

رفتار متقابل مكمل كودك بالغ

شخصی كه در چنگ احساس غیرخوب گرفتار است ممكن است برای جلب اطمینان مبتنی بر واقعیت بر شخص دیگری روی آورد(شكل 2-5).

 

 

 

 

 


شكل 2-5‌ : رفتار متقابل مكمل كودك بالغ.

رفتار متقابل مكمل بالغ والد

مردی كه می‌خواهد سیگار را ترك كند به اندازه كافی اطلاعات بالغ را دارد كه ترك سیگار برای سلامتی اش مهم است. با این وجود از زنش می‌خواهد كه نقش والد را بازی كند و هر جا پاكت سیگار او را دید پاره كند و دور بریزد یا اگر دید او سیگار روشن می‌كند به شدت مخالفت نماید(شكل 2-6).

 

 

 

 

 


شكل 2-6 : رفتار متقابل مكمل بالغ والد

 

اولین قانون ایجاد رابطه

ویژگی یك رابطه متقابل مكمل قابل پیش بینی بودن آن است. هر گفتگویی شامل یك رشته روابط متقابل مكمل باشد در این صورت در كل این زنجیره ارتباطی این احساس وجود دارد كه جنبه قابل پیش بینی رخ خواهد داد تا زمانی كه رابطه متقابل به شكل مكمل باقی می ماند رابطه می تواند تا بینهایت ادامه پیدا كند(جونز و استوارت، 1376).

 

رابطه متقابل متقاطع

رابطه متقابل متقاطع رابطه ای است كه در آن بردارهای رابطه متقابل متقاطع با یكدیگر موازی نباشند و یا اینكه از حالت نفسانی مورد خطاب پاسخ داده نشود(جونز و استوارت، 1376). رفتار متقابلی كه باعث ناراحتی می‌شود(هریس،‌1381). نمونه‌هایی از رفتار متقابل متقاطع عبارت است از:

بیمار(بالغ): من بدم می‌آید در بیمارستانی مثل اینجا كار كنم.

پرستار (والد): قربونت برم تو با مشكلات مغز خودت هم نمی‌تونی كنار بیایی (شكل 2-7).

 

 

 

 

 

شكل 2-7 : رفتار متقابل بالغ والد.

 

مادر(والد): برو اتاقت رو تمیز كن.

دختر(والد): تو نمی تونی به من دستور بدی. پدر رئیسه تو كه رئیس نیستی (شكل 2-8).

 

 

 

 

 

شكل 2-8 : رفتار متقابل متقاطع والد والد.

 

دكتر (بالغ): كدام مشكلی بوده كه در زندگی همیشه در ذهنت مانده؟

بیمار (كودك): كاغذ پراكنی! كاغذ پراكنی! (با مشت روی میز می‌كوبد) كاغذ پراكنی لعنتی(شكل 2-9).

 

 

 

 

 


شكل 2-9 : رفتار متقابل متقاطع بالغ كودك

 

دومین قانون ایجاد رابطه

دومین قانون ایجاد رابطه چنین می‌گوید: وقتی كه رابطه متقابلی متقاطع می‌شود در رابطه اخلاقی حاصل می‌شود و یك یا دو طرف رابطه باید تغییر حالت نفسانی دهند تا بتوانند رابطه را دوباره ایجاد كنند(جونز و استوارت، 1376).

 

نوازش‌ها:

نوازش عبارت است از هر نوع عملی از طرف شخص دیگر نسبت به شما تا به شما اطلاع دهد از وجود شما آگاه است. ما نیاز داریم كه حضور ما توسط دیگران درك شود. یك تبسم، یك تعریف و یا حتی یك اخم نشان می‌دهد كه حضور ما درك شده است(جونز و استوارت، 1376). نیاز ما به نوازش بر مبنای عطشی است كه برای مورد توجه قرار گرفتن و به حساب آوردن داریم(فرید، 1384).

 

انواع نوازش‌ها:

ما می‌توانیم انواع نوازش‌ها را به شرح زیر طبقه بندی كنیم(استوارت و جونز، 1376).

·       نوازش كلامی یا غیركلامی

·       نوازش آرام و نرم(مثبت) یا نوازش سرد و نیش‌دار(منفی)

·       نوازش شرطی یا غیر شرطی

 

نوازش كلامی در مقابل غیركلامی

نوازش كلامی از یك سلام گرفته تا یك مكالمه عریض و طویل را در بر می‌گیرد. نوازش غیركلامی می‌تواند شامل دست تكان دادن و سر تكان دادن، دست دادن و یا بغل كردن و در آغوش گرفتن باشد(جونز و استوارت، 1376).

 

نوازش گرم و نرم(مثبت) در مقابل نوازش سرد و نیشدار(منفی):

نوازش گرم و نرم، نوازش‌هایی هستند كه به شخص نوازش گیرنده احساس و تجربه خوبی بدهد. مثل یك لبخند، با دست به پشت كسی زدن، یك سكوت، به نام صدا زدن افراد، لمس كردن، در آغوش گرفتن، حرف زدن، بازی كردن، سلام كردن، تعریف كردن و یك نگاه گرم و دوستانه.

در حالی كه نوازش‌های سرد و نیشدار عبارت است از یك تجربه ناخوشایند و دردناك برای نوازش گیرنده مثل كتك زدن، دعوا كردن، چپه كردن لیوان(جونز و استوارت، 1376).

این نوع نوازش‌ها به ما احساس بدی می‌دهد اما در صورتی كه نوازش‌های گرم و نرم را بدست نیاوریم همچنین نوازش‌های منفی می‌توانند ما را زنده نگاه دارند(هر نوع نوازشی بهتر از نبود آن است) نوازش منفی غیركلامی مثل اخم كردن و نوازش منفی كلامی مثل: روز خوبی بود ولی تو خرابش كردی!(جونز و استوارت، 1376).

 

نوازش شرطی در مقابل غیرشرطی

نوازش غیرشرطی یعنی نوازشی كه فرد مجبور نباشد برای بدست آوردن آن تلاشی بكند. در این نوع نوازش برای فرد شرطی نمی‌گذاریم كه اگر فلان كار را انجام بدهی یا انجام ندهی دوستت دارم وگرنه نه. بلكه دیگران را صرفا به خاطر وجود داشتن نشان نوازش می‌كنیم. در نوازش شرطی نوازش منوط به عملكرد فرد بر اساس قواعد و در چاچوربی است كه برای او مشخص كرده‌اند. به طور خلاصه نوازش شرطی به كاری كه انجام می‌دهید مربوط می شود در حالی كه نوازش غیرشرطی به آنچه كه واقعا هستید مربوط است.

نوازش شرطی مثبت: كاری كه انجام دادی خیلی خوب بود؛

نوازش شرطی منفی: من این لباس تو را دوست ندارم؛

نوازش غیرشرطی مثبت: چقدر خوبه كه یك آدم دوست داشتنی مثل تو پهلوی آدم باشد؛

نوازش غیرشرطی منفی: من از متنفرم(جونز و استوارت، 1376).

 

راه های بدست آوردن نوازش

افراد برای بدست آوردن نوازش از راههای زیر استفاده می كنند(فرید، 1384).

1.  رایگان: بهترین نوازش‌ها آنهایی هستند كه فرد مجبور نباشد برای بدست آوردن‌شان تلاش كند. نوازش‌هایی كه فرد فقط به خاطر وجود داشتن از طرف افرادی كه برای او مهم هستید به دست می‌آورد به اینها نوازش‌های رایگان می‌گویند؛

2.    كسب كردن(نمره خوب و ...) یا موفق شدن یا انجام كاری برای مردم؛

3.  طلب كردن آن (مثل این كه به فردی بگوییم خواهش می كنیم به ما بگو كه از من خوشت می‌آید ...)؛

4.    نوازش كردن خود توسط خود یا خویشتن نوازی.

 

نوازش و تقویت رفتار

به عنوان یك نوزاد، ما هر نوع رفتاری را تجربه می‌كنیم تا بفهمیم كدامیك از آنها نوازش مورد نیاز ما را تأمین می‌كند زمانی كه رفتار خاصی باعث كسب نوازش برای ما بشود، به احتمال زیاد ما آن رفتار را تكرار خواهیم كرد و هر موقع كه نوازش‌های بیشتری از آن رفتار بدست می‌‌آوریم آمادگی بیشتری پیدا می‌كنیم تا آن رفتار را در آینده تكرار كنیم(جونز و استوارت، 1376).

به خاطر داشته باشید كه ما كار خود را به این اصل قرار داده‌ایم كه هر نوع نوازشی بهتر از نبود آن است. بنا بر این اگر وضعیت طوری باشد كه به اندازه كافی نوازش‌های مثبت برای ارضای نیازهای نوازشی ما وجود نداشته باشد، بی‌درنگ به طرف نوازش‌های منفی می‌رویم(جونز و استوارت، 1376).

بدست آوردن نوازش از نظر سلامتی جسمی و فكری بسیار حیاتی است و همه آدم‌ها برای آنكه سالم و خوشحال باشند هر دو به آن احتیاج دارند و این یك راز است كه همه به نوازش علاقه دارند. پس هرچه بیشتر مردم را نوازش كنید بیشتر نوازش بدست می‌آورید(فرید، 1384).

 

خنثی كنندگان یا پس‌رانهای والد

یكی از راه‌های رهایی از حمله والد، فرار كردن است. اما اگر این والد رئیس یا همسر یا پدر و مادر یا بچه‌ ما بود چطور؟ چگونه می‌توانیم از دست همه انسانهایی كه در زندگی ما نقش مهمی دارند فرار كنیم. آیا راه دیگری نیست؟ چرا هست. روش‌های پس راندن زیر در گروه درمانی تدوین شده است شاید استفاده از واژه از كار انداختن بهتر و دقیق‌تر از پس راندن باشد زیرا محتوای والد صفتی است دائمی كه همیشه آماده بازنواختن است. هدف از پس راندن والد خارج كردن طرف مقابل از حركت والد و سوق دادن به حالت بالغ یا كودك است.

به نحوی كه ارتباط اینجا و اكنون بتوان ادامه پیدا كند. روش‌های پس راندن والد یا مسدود كننده‌های والد فرق دارد. مسدود كننده‌های والد وسیله‌ای است برای متوقف ساختن والد. خود ما در زمانی كه ما را از درون تحت فشار قرار می‌دهد. پس‌رانهای والد وسیله‌ای است برای خاموش كردن والد دیگری در زمانی كه ما را از بیرون زیر فشار می‌گذارند(هریس و هریس،‌1377).

روش‌های پس راندن والد باید با احتیاط و به وسیله بالغ به كار گرفته شود زیرا مرز بین حمایت از كودك خود و بازیچه قرار دادن مردم بسیار ظریف است. با این حال همانطور كه به قول معروف همه چیز در عشق و جنگ منصفانه است زمانی هم كه وظیفه ما این است كه از كودكمان در مقابل والدها سوء استفاده كننده و معتقد به محق بودن خود حمایت كنیم،‌ دادن پاسخ‌های آگاهانه دفاعی در تبادل رفتار منصفانه به نظر می‌رسد. برای حمایت از خود از پاسخ‌های بالغ یعنی از فكر خود استفاده كنید نه از عضلات خود.

بدین ترتیب در صورت موفقیت می‌توانید پل‌های دائمی برای ارتباطات خود بیابید(هریس و هریس،‌1377).

یكی از راه‌هایی كه نباید برای پس راندن والد انتخاب كرد، این است كه هیچوقت مستقیما به شخص نگویید كه والدش دارد حرف می‌زند. این كار فقط خشم افراد را تشدید می‌كند. یكی دیگر از راههایی كه نباید در پیش گرفت تحقیر كردن طرف مقابل است. چون این عمل باعث قطع روابط شما خواهد شد. روش‌هایی كه در ادامه ذكر می‌شود روشهای مناسبی برای پس راندن والد دیگران می‌باشد(هریس و هریس،‌1377).

1-       تبادل رفتار را قطع كنید؛ برخی از پاسخ‌های بالغ به تحقیرها و سخنان تند و سرزنش‌آمیز والد می‌تواند از این قبیل باشد(می‌توانم درك كنم كه شما چه احساسی دارید ممكن است خواهش كنم توضیح بدهید كه شما چگونه به این نتیجه رسیدید؟ خیلی ممنون می‌شوم اگر مرا نیز در جریان فكر خودتان قرار بدهید. روش محكمی از راههای مقابله با موقعیت است ولی البته مشكلاتی نیز به وجود می آورد و اگر گزارش كوتاهی در این مورد به من بدهید برای ملاقات بعدی ما مفید خواهد بود. هر یك از جملات فوق می‌تواند پاسخی جداگانه باشد كه می‌توان پس از آن منتظر بیان بعدی انسان والد بود. معمولا ادای 3 جمله بالغ از جملات فوق فرد مقابل را وادار می‌كند كه به حالت بالغ برود. البته تضمینی در كار نیست.

2-       موافقت كنید؛ اشكال موافقت كردن عبارت است از حق با شماست. نكته جالبیه. منظورتان را می‌فهمم البته این روش زمانی مفید است كه واقعا حق با طرف مقابل باشد. گاهی ممكن است متوجه شوید كه تنها در یك مورد با شخص دائما در حالت والد توافق دارید. گو اینكه احساس می‌كنید بیشتر كارهایش غلط است. بنابراین اگر دست روی همان یك مورد بگذارید و پاسخ مساعدی بدهید ممكن است دیگر دلش نخواهد درباره نكات مورد اختلاف با شما جر و بحث كند(هریس و هریس،‌1377).

3-       تشویق؛ وقتی كه یك والد با شور و هیجان از مطلبی صحبت می‌كند كه او را تشویق كنید بسیار عالی بود واقعا حق مطلب را ادا كردید، كاش همه مثل شما بودند، كاش فرصت بیشتری داشتید و عقایدتان را در یكی از جلسات ما توضیح می‌دادید تا بتوانیم درباره آن بحث كنیم،‌كاش می‌توانستید عقایدتان را بپرورانید و حتی درباره آن مقاله بنویسید(هریس و هریس،‌1377).

4-       سكوت: نگاهی شگفت زده و متحیر همراه با لبخندی دوستانه در گوشه لب هم می‌تواند پاسخی خلع سلاح كننده باشد این عمل ممكن است باعث شود كه او درباره آنچه در آن لحظه گفته تأمل كند. پنج یا ده ثانیه سكوت آنچنان او را ناراحت می كند كه ممكن است احساس كند باید چیز دیگری بگوید. بسیاری از مردم نمی‌توانند سكوت را تحمل كنند و به احتمال زیاد آنچه را كه گفته‌اند تعدیل می‌كنند. اگر بپرسند چرا سكوت كرده‌اید می‌توانید بگویید لازمه كاملا درباره‌اش فكر كنم. شما دروغ نگفته‌اید، درباره هر چیزی باید فكر كرد(هریس و هریس،‌1377).

5-       جایتان را عوض كنید؛ آدم های سنخ والد از این كه دیگران حریمشان را نادیده بگیرند ناراحت می شوند. از جایتان بلند شوید چند قدم و یا تا حدی كه فكر می‌كنید لازم است از آنها دور شوید وضعیت خود را عوض كنید. آنها جا می‌زنند، عملا عقب نشینی می‌كنند و مجبور می‌شوند فكر كنند بالغ كه موضوع چیه؟ چی شد؟ (هریس و هریس،‌1377).

6-        تغییر عقیده بدهند؛ البته اگر واقعا با خودتان صادق هستید اگر شما را به خاطر اظهاراتی كه 6 ماه پیش در جمعی كرده‌اید مورد انتقاد قرار داده‌اند، اعلام كنید كه درباره آن مطلب كاملا فكر كرده‌اید و اكنون معتقدید كه اظهارات قبلی‌تان روش خوبی برای حل مشكل نبوده است و اكنون از صمیم قلب از حساسیت طرف مقابل خود قدردانی می‌كنند. بعد نظر او را نسبت به موضوع بپرسید. والد غالب از طرز فكر دیگران انتقاد می‌كند این سوال شما باعث می‌شود كه پاسخ او وارد عمل شود(هریس و هریس، 1377).

7-       ممكن است خواهش كنم مطلب را روشن‌تر بیان كنید. اگر كسی با همه توانش همه آنچه را كه در ذهنش به او فشار می‌آورد ادا كرده باشد شما می‌توانید با كمی حیرت و سرگشتگی بگویید چون هیچ دوست ندارم كه اظهارات شما را بد تغییر دهم ممكنه دوباره منظورتان را بیان كنید! از آنجا كه اظهارات والد یك ضبط است شخص ناچار می‌شود نوار را دوباره به كار بیندازد این امر هم وقت‌گیر است و هم نیاز به تفكر دارد. به این ترتیب ممكن است در این بالغ وارد عمل شود. سخنان او این بار قدرت و شدت اولیه را نخواهد داشت(هریس و هریس،‌1377)/

8-       كودك او را پیدا كنید و دست روی آن بگذارید؛ این روش بهترین راه پس راندن والد است. هر كس به هر حال یك كودك گرسنه دارد اگر این كودك زیر خروارها ضبط والد دفن شده باشد او را به بحث درباره نیازهای درونی اش بكشانید. حس مهربانی ناشی از این دانش شما و آگاهی از این كه او هم محتاج محبت است گاهی می‌تواند خصومت‌ها را از بین ببرد(هریس و هریس،‌1377).

9-       خوب باشید؛ لازمه موفقیت در روش‌های فوق داشتن اعتماد به نفس است. تكلیف شاقی است و مستلزم آن است كه هر دو قوای درونی را با تفكر و تعمق و یا بودن در كنار كسانی كه برای ما ارزش قائلند تجدید كنیم. خوب بودن به این معنا نیست كه همواره خودمان را خوشحال نشان دهید یا مدام نیشمان باز باشد، خوب ماندن یعنی اعتماد داشتن به نفسی همراه با ملایمت كه در بادبان لرزان موجودیت شخص را در دریای پرتلاطم زندگی استوار نگه دارد. اشخاص سنخ والد دوست دارند به محض دیدن هرگونه نشانه‌ای از آشفتگی در زندگی دیگران خود را داخل كنند. مشكلات خود را با كسانی در میان بگذارید كه فكر می‌كنند احساس دارد(هریس و هریس،‌1377).

پس راندن والد همگان امكان ندارد وقتی اوضاع ناجور شود، بسیاری از مردم به پناهگاه قدیمی خود یعنی والد روی می‌آورند و غالبا این تنها راهی است كه برایشان قابل تصور است. آنها نمی‌فهمند چرا والد چنین تسلطی بر آنها دارد. تحلیل تبادل رفتار امكان درك این مطلب را فراهم می‌آورد و بصیرت ناشی از این مطلب در نهایت می‌تواند باعث پس راندن كامل والد شود(هریس و هریس،‌1377).

 

وضعیت‌های زندگی

از نظر اریك برن كودك خردسال در ابتدای روند زندگی اعتقادات راسخی در مورد خودش و افراد دوروبرش پیدا می‌كند(جونز و استوارت،‌1376). تصمیم‌گیری درباره خود،‌ دنیای خود و روابط با دیگران در طول پنج سال اول زندگی متبلور می‌شود. این تصمیمات در شكل‌گیری موقعیت زندگی فرد اساسی بوده و تضمین كننده نقشهای زندگی است. به طور كلی فرد درباره موقعیت زندگی خود تصمیم گیری كرده و این گرایش وجود دارد كه این تصمیمات تثبیت شده بماند مگر آنكه ملاحظاتی چون درمان صورت پذیرد كه زیربنای تصمیمات را در هم ریزد. افراد از طریق محفوظاتی كه در ذهن پرورانده‌اند حتی اگر نامطبوع و منفی هم باشد در مورد تلاش برای امنیت برمی‌آیند(نوابی نژاد، 1383). می‌توان این اعتقادات راسخ را به شكل زیر خلاصه كرد:

1-              من خوب هستم یا ...

2-              من خوب نیستم ...

3-              شما خوب هستید یا ...

4-              شما خوب نیستید ...

با كنار هم گذاشتن این حالات و در نظر گرفتن تمام وضعیت‌های ممكن ما به چهار وضعیت در مورد خودمان و دیگران می‌رسیم.

1-              من خوب نیستم شما خوب هستید؛

2-              من خوب نیستم شما خوب نیستید؛

3-              من خوب هستم شما خوب نیستید؛

4-              من خوب هستم شما خوب هستید.

این چهار دیدگاه را وضعیت‌های زندگی می‌نامیم. وضعیت‌های زندگی نشان دهنده تصمیمی اساسی هستند كه شخص نسبت به ارزش اساسی كه در خود و دیگران می‌یابد گرفته است. این معنایی بیش از این دارد كه شخص صرفا نظری در مورد رفتار خود و دیگران داشته باشد (جونز و استوارت، 1376).

وضعیت اول: من خوب نیستم شما خوب هستند(وضعیت انزوا و گوشه‌گیری یا وضعیت افسردگی) در اوایل زندگی هر طفلی به این نتیجه می‌رسد كه من خوب نیستم درباره پدر و مادر خودش هم به این نتیجه می‌رسد كه شما خوب هستید این اولین چیزهایی است كه طفل درباره زندگی و دنیایی كه باید عمری را در آن بگذراند احساس می‌كند این نتیجه‌گیری به طور دائمی در او ضبط می شود و در تمام كارهایی كه می‌كند تأثیر خواهد داشت. انتخاب یك وضعیت مهم‌ترین تصمیمی است كه در تمام عمر می‌گیریم با وجود این از آنجا كه این یك تصمیم است می‌تواند تغییر كند اما فقط باید تصمیم دیگر و نه پیش از آن كه آن تصمیم اولیه فهمیده شود(هریس،‌1381). بنابراین وضعیت كلی و جهانی اوائل كودكی و برداشت منطقی نوزاد از تولد و دوران نوزادی است و این وضعیت عامل خوب بودن است چون نوازش هست. هر كودكی این نوازش را احساس می‌كند صرفا از این جهت كه باید او را بلند كرد لمس كرد و از او نگهداری كرد بدون این حداقل نوازش بچه زنده نخواهد ماند. همچنین در این وضعیت عامل خوب نبودن وجود دارد. این نتیجه گیری و برداشت او از خودش است. دلائلی فراوان و مسجل (از احساس ها) وجود دارد كه مجبورش می‌كند این برداشت خوب نبودن را در اوائل نسبت به خود داشته باشد. هنگام بحث درباره تحلیل رفتار متقابل با افراد مختلف تقریبا همیشه با عكس العمل درست آنها در مورد وجود احساس غیرخوب در كودكی مواجه می‌شویم. همین اقرار به وجود كودك غیرخوب در وجود هر یك از ما تنها راه دلسوزانه و درمان پذیری است كه با آن می توانیم بازی ها را توجیه كنیم. با توجه به جهانی بودن بازی ها می‌توانیم به جنبه‌های جهانی بودن احساس من خوب نیستم نیز كه برداشت منطقی و ساده ‌ای است پی ببریم(هریس،‌1381).

در وضعیت اول انسان احساس می‌كند كه زیردست دیگران است. احساس شدیدی به نوازش و نیاز به شناخته شدن دارد. كه این نیز به نوبه خود شكل روانی دیگری برای نوازش جسمی است. در این وضعیت امید نیز وجود دارد زیرا منبعی برای نوازش در كار است شما خوب هستید حتی اگر نوازش دائمی نباشد بالغ مایه ای برای بكار افتادن دارد. چه باید بكنیم كه نوازش آنها یا تحسین آنها را بدست آورم(هریس،‌1381).

اگر وضعیت دوران كودكی من، من خوب نیستم باشد احتمال دارد كه من زندگی خود را اساسا از موضع افسردگی و احساس حقارت به پیش ببرم. به طور ناخودآگاه احساسهای بد را انتخاب كنم و رفتارهایی تكراری داشته باشم تا به خود ثابت كنم كه حق من در این دنیا همین وضعیت است. این گونه افراد نوعا بجای برآوردن نیازهای خود به تأمین نیازهای دیگران می‌پردازند و معمولا احساس قربانی شدن دارند از موقعیت دیگران حمایت و خود را انكار می‌كنند(نوابی نژاد،‌1383).

اگر دچار مشكلات روانی شوند احتمالا بر آنها تشخیص عصبی یا افسرده می‌دهند. اگر هم شدیدا در این وضعیت باشند احتمالا به خودآزاری یا خودكشی خواهند رسید.

وضعیت دوم: من خوب نیستم شما خوب نیستید(وضعیت بیهودگی و پوچی)

اگر همه بچه‌هایی كه از دوران نوزادی زنده بیرون می‌آیند در ابتدا وضعیت من خوب نیستم شما خوب هستید را نتیجه‌گیری می‌كنند پس چه می‌شود كه وضعیت دوم یعنی وضعیت من خوب نیستم شما خوب نیستید به وجود می‌آید؟ پس شما خوب هستید چطور شد؟ نوازش‌ها كجا رفت؟ در پایان یك سالگی‌ امر بسیار مهمی برای بچه اتفاق می‌افتد، راه می‌رود دیگر لازم نیست بلندش كنند اگر مادرش به او بی اعتنایی كرد و بی‌نوازش بود اگر فقط از روی اجبار بود كه در سال اول او را بلند می‌كرد: نگهداری می‌كرد پس حالا كه بچه‌ می‌تواند خودش بلند شود و راه برود نشانه آن است كه دیگر دوران نوزادی و بچه كوچولو بودن به پایان رسیده است. نوازش یك دفعه تمام می‌شود. علاوه بر آن دوره تنبیه یا تنبیه‌های سخت شروع می‌شود زیرا بچه می‌تواند از داخل گهواره‌اش بیرون بیاید خودش را قاطی همه چیز بكند و یك جا بند نشود. حتی خودش را هم حالا بیشتر و بدتر آزار می‌دهد. چون تحرك او سبب برخورد و تصادم با اشیاء می‌شود

و یا او را از بالای پله‌ها پرت می‌كند. زندگی راحتی‌هایی كه در سال اول داشت اكنون دیگر ندارد. نوازش ناپدید شده است اگر این وضع رهاشدگی و سخت ادامه پیدا كند و در طول دو سالگی تسكین نیابد طفل این نتیجه گیری را خواهد داشت كه من خوب نیستم شما خوب نیستید. در این وضعیت رشد بالغ متوقف می شود زیرا یكی از ابتدایی ترین وظایفش یعنی دریافت نوازش مختل شده است و ممكن است این احساس به وجود آید كه نقش نوازش، دیگر وجود ندارد و شخصی كه در این وضعیت قرار دارد به همه چیز اهمیت نمی‌دهد. امیدی وجود ندارد. او زندگی را فقط می‌گذراند و بالاخره ممكن است با وضع اعتدال حاد و حالتی قهقرایی در گوشه یك تیمارستان بیفتد و آن چنان به درون تلخ خودش فرو برود كه گویی می خواهد به زندگی كهنه و بسیار دور افتاده‌ای بازگردد. مثل دنیای یك سالگی‌اش، آنجا كه نوازش بود، آنجا كه او را بغل می‌كردند و غذایش می‌دادند(هریس، 1381).

مشكل بتوان تصور كرد كه امكان داشته باشد شخصی بدون نوازش اولیه زندگی كند حتی با وجود مادری كه نوازش نمی‌دهد. مسلما كسی یا كسانی باید قادر به این كار بوده باشند كه طفل گرفتار در چنین وضعیتی را نوازش دهند و یقینا طفل نوازش شده است. در هر حال همین كه این وضعیت به وسیله انسان كوچك نتیجه‌گیری شد، تمام تجربه این دوره به سمتی میرود كه وجود این وضعیت را تقویت می‌كند. وقتی طفل نتیجه گرفت كه شما خوب نیستید، این طرز فكر شامل همه می‌شود و او نوازش همه را رد می‌كند حتی آنهایی را كه نوازششان اصیل و بی‌شائبه است او در این نتیجه‌گیری خود در ابتدا درستی و مناعتی احساس كرده است. روی این اصل تجربه‌های تازه به سختی می‌توانند آن را در هم شكنند. این ماهیت قطعی و مصمم تمام وضعیت ماست. همچنین كسی كه در این وضعیت(در وضعیت دوم) است از بكار بردن بالغ خود را در رابطه با دیگران خودداری میكند بنابراین هنگام معالجه نیز مشكل بتوان به بالغ او دسترسی پیدا كرد به خصوص به این دلیل كه دكتر او نیز بر عقیده او جزء همان طبقه (شما خوب نیستید) است(هریس، 1381).

من خوب نیستم تو خوب نیستی موقعیت افرادی است كه همه امیدهای خود را از دست داده‌اند رغبتی به زندگی ندارند و زندگی را بدون نوید می‌بینند. خود تخریبی از ویژگی‌های این افراد است كه در سازگاری با دنیای واقعی ناتوانند و ممكن است این وضعیت به كناره‌گیری شدید بازگشت به رفتار كودكانه یا رفتار خشونت آمیزی منجر شود كه باعث آسیب رسانیدن به خود یا دیگران گردد(نوابی نژاد، 1383).

 

وضعیت سوم: من خوب هستم شما خوب نیستید (وضعیت خود بزرگ انگاری)

بچه‌ای كه برای مدتی مورد ضرب و شتم شدید پدر و مادری قرار می‌گیرد و ابتدا احساس می‌كند كه آنها خوب هستند به وضعیت سوم یا وضعیت جنایی تغییر می‌كند. من خوب هستم شما خوب نیستید؛ در این وضعیت هم عامل خوب وجود دارد ولی از كجا می‌آید؟ و اگر عامل شما خوب نیستید، نیز وجود دارد پس نوازش از كجا می‌آید(هریس،‌1381). احتمالا منشأ نوازش برای این انسان كوچك از خود او بوده است این خود نوازشگری در واقع در انسان كوچكی انجام می‌گیرد كه در حال التیام از جراحات مهم و دردناكی كه بدست پدر و مادر بر او وارد آمده است در آن ساعاتی كه این شخص كوچك در حال التیام یافتن از این جراحات است یا در حقیقت در یك جا افتاده است و به اصطلاح زخم‌های خودش را می‌بیند! آری در این ساعت است كه احساس آرامشی را در تضاد با درد هولناكی كه دیده است در تنهایی با خود تجربه می‌كند ظاهرا احساس می‌كند اگر شما مرا تنها بگذارید من خوب می‌شوم، من خودم خوب هستم وقتی دوباره پدر و مادر ظالم ظاهر می‌شوند او از ترس و وحشت درون خودش آب می‌شود كه نكند باز مرا بزنند. شماها مرا مجروح می‌كنید شما خوب نیستید. من خوب هستم شما خوب نیستید. مطالعه در تاریخچه زندگی اولیه بسیاری از جنایت‌كاران روانی كه این وضعیت را دارند نشان داده است كه اغلب آنها چنین ضرباتی و جراحاتی را تجربه كرده‌اند(هریس، 1381). چنین انسان كوچكی خشونت هولناكی را تجربه كرده است ولی زنده ماندن را هم تجربه می‌كند. آنچه اتفاق افتاده است می‌تواند دوباره اتفاق بیفتد.

.................


زمان انتشار : 1398/2/12
تعداد بازدید : 3189
نویسنده : مدیر